crystallized

/ˈkrɪstəˌlaɪzd//ˈkrɪstəlaɪzd/

متبلور,بلوری شده ,قلمی

جمله های نمونه

1. their customs crystallized into law
رسوم آنها شکل قانون به خود گرفت.

2. His vague ideas crystallized into a definite plan.
[ترجمه گوگل]ایده های مبهم او در یک طرح مشخص متبلور شد
[ترجمه ترگمان]افکار مبهم او روی نقشه مشخصی متمرکز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He crystallized salt as part of his experiment.
[ترجمه گوگل]او نمک را به عنوان بخشی از آزمایش خود متبلور کرد
[ترجمه ترگمان]او نمک را به عنوان بخشی از تجربه خود امتحان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His plans have crystallized at last.
[ترجمه گوگل]برنامه های او بالاخره متبلور شد
[ترجمه ترگمان]نقشه های او در آخر به جا مانده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cold rain crystallized into snow.
[ترجمه گوگل]باران سرد به برف متبلور شد
[ترجمه ترگمان]باران سرد در برف می بارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His requirements were crystallized into a list of specific organizational demands, twenty-two in all, each one of them hard fought.
[ترجمه گوگل]خواسته‌های او در فهرستی از خواسته‌های سازمانی خاص تبلور یافت، در مجموع بیست و دو مورد، که هر یک از آنها به سختی مبارزه کردند
[ترجمه ترگمان]نیازمندی های او به صورت یک لیست از درخواست های سازمانی خاص، بیست و دو نفر در هر یک از آن ها به سختی جنگیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Population anxiety among the ruling classes was crystallized during the colonial periods of the eighteenth and nineteenth centuries.
[ترجمه گوگل]اضطراب جمعیت در میان طبقات حاکم در طول دوره های استعماری قرن هجدهم و نوزدهم متبلور شد
[ترجمه ترگمان]اضطراب جمعیت در میان طبقات حاکم طی دوران استعمار هجدهم و نوزدهم متبلور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At Easter, decorate with chocolate eggs, crystallized flower petals, or fresh primroses and pansies.
[ترجمه گوگل]در عید پاک، با تخم‌مرغ‌های شکلاتی، گلبرگ‌های گل‌های متبلور، یا پامچال‌های تازه و پانسی تزئین کنید
[ترجمه ترگمان]در عید پاک، تزئین با تخم مرغ، گلبرگ های گل مات، یا گل های تازه و بنفشه و بنفشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What state it was in before it crystallized he does not explain; certainly it was not glassy.
[ترجمه گوگل]او توضیح نمی دهد که قبل از متبلور شدن در چه وضعیتی بوده است مطمئناً شیشه ای نبود
[ترجمه ترگمان]این چه وضعی است که قبل از آن که crystallized شود، توضیح نمی دهد؛ مسلما این شیشه شفاف نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Field names Old dialect words are often crystallized in field names: one field here is called the Scuts.
[ترجمه گوگل]نام فیلدها کلمات گویش قدیمی اغلب در نام فیلدها متبلور می شوند: یکی از فیلدها در اینجا Scuts نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]نام فیلد واژه گویش قدیمی اغلب در نام های حوزه شکل می گیرد: یک میدان در اینجا the نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All these reasons for rivalry crystallized round the two sides' violent disagreement on the abolition of slavery.
[ترجمه گوگل]همه این دلایل برای رقابت در مورد اختلافات خشونت آمیز دو طرف در مورد لغو برده داری متبلور شد
[ترجمه ترگمان]همه این دلایل برای رقابت در دو طرف مخالفت شدید دو طرف درباره لغو برده داری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hell of a fellow for crystallized fruits and waiters.
[ترجمه گوگل]جهنمی برای میوه های متبلور و پیشخدمت ها
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر، از طرف دیگر، از قبیل میوه ها و پیشخدمت ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The riots of 173 too, had crystallized general resentments of the lower orders.
[ترجمه گوگل]شورش‌های سال 173 نیز، نارضایتی عمومی طبقه‌های پایین را متبلور کرده بود
[ترجمه ترگمان]شورش ها ۱۷۳ تن از دستورها پایین تر crystallized کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The recent events really crystallized my opposition to war.
[ترجمه گوگل]وقایع اخیر واقعاً مخالفت من را با جنگ متبلور کرد
[ترجمه ترگمان]حوادث اخیر باعث شده مخالفت من با جنگ تغییر پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• crystallized fruits and sweets are covered in sugar which has been melted and then allowed to go hard.

پیشنهاد کاربران

crystallized ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: بلوری‏شده
تعریف: ویژگی سیالی که دچار تبلور شده باشد|||متـ . متبلور
متبلور
crystallized Intelligence هوش متبلور
آشکار شده
متجلی شده
بروز و ظهور یافته

شکرپوش شده، شکری ( میوه )

بپرس