crux

/ˈkrəks//krʌks/

معنی: معما، چیستان، مسئله دشوار، لغز
معانی دیگر: لب (کلام)، اصل (مطلب)، (نشان های نجابت خانوادگی) صلیب، مسئله ی بغرنج

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: cruces, cruxes
• : تعریف: an essential, basic, crucial, or pivotal point.
مشابه: core, heart, nub, pith, point

- Despite our explanations of what is needed now, he failed to grasp the crux of the matter.
[ترجمه گوگل] علیرغم توضیحات ما در مورد آنچه اکنون نیاز است، او نتوانست اصل موضوع را درک کند
[ترجمه ترگمان] با وجود توضیحات ما درباره آنچه در حال حاضر به آن نیاز است، او نتوانست معمای مساله را درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the crux of the matter is . . .
قضیه ی اصلی این است که . . .

2. The crux of the matter is how do we prevent a flood occurring again?
[ترجمه سُل] مهمترین مسئله این است که چگونه از وقوع دوباره ی سیل جلوگیری کنیم
|
[ترجمه گوگل]نکته اصلی این است که چگونه از وقوع مجدد سیل جلوگیری کنیم؟
[ترجمه ترگمان]معمای مساله این است که چگونه از رخداد دوباره سیل جلوگیری کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The crux of the country's economic problems is its foreign debt.
[ترجمه گوگل]محور مشکلات اقتصادی کشور بدهی خارجی آن است
[ترجمه ترگمان]مشکل مشکلات اقتصادی کشور بدهی خارجی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And that is the crux of the matter .
[ترجمه گوگل]و این اصل موضوع است
[ترجمه ترگمان]و این معمای مساله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Charles no longer loved her. That was the crux of the matter .
[ترجمه گوگل]چارلز دیگر او را دوست نداشت اصل قضیه همین بود
[ترجمه ترگمان]شارل دیگر او را دوست نداشت این معمای مساله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The crux of the problem lay in the lack of equipment.
[ترجمه گوگل]مشکل اصلی در کمبود تجهیزات بود
[ترجمه ترگمان]مشکل این مشکل کمبود تجهیزات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He explained what the Crux is, or rather, what it was.
[ترجمه گوگل]او توضیح داد که Crux چیست، یا بهتر است بگوییم که چیست
[ترجمه ترگمان]او توضیح داد که چلیپا چیست، یا به عبارت دیگر، آن چه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now we come to the crux of the matter .
[ترجمه گوگل]حالا به اصل موضوع می رسیم
[ترجمه ترگمان]حالا به چلیپا می رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The crux of the matter lies in our lack of expert knowledge.
[ترجمه گوگل]اصل موضوع در فقدان دانش تخصصی ما نهفته است
[ترجمه ترگمان]معمای مساله در فقدان دانش تخصصی ما نهفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Now we come to the crux of the problem.
[ترجمه گوگل]حالا به اصل مسئله می رسیم
[ترجمه ترگمان]حالا به معمای مساله می رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He said the crux of the matter was economic policy.
[ترجمه گوگل]او گفت که اصل ماجرا سیاست اقتصادی است
[ترجمه ترگمان]او گفت که مشکل اصلی این مساله سیاست اقتصادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Where does the crux lie?
[ترجمه گوگل]اصل ماجرا کجاست؟
[ترجمه ترگمان]چلیپا در کجا دروغ می گوید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The real crux of the matter was finding out why her daughter felt the need to take drugs.
[ترجمه گوگل]نکته اصلی این بود که بفهمد چرا دخترش نیاز به مصرف مواد مخدر را احساس می کند
[ترجمه ترگمان]معمای اصلی این مساله این بود که چرا دخترش نیاز به مصرف مواد مخدر را احساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But that is the crux of the Republican assault that Clinton must defeat if he is to remain in the White House.
[ترجمه گوگل]اما این نقطه اصلی حمله جمهوری خواهان است که کلینتون برای ماندن در کاخ سفید باید آن را شکست دهد
[ترجمه ترگمان]اما این مشکل حمله جمهوری خواهان است که کلینتون باید در صورتی که قرار است در کاخ سفید بماند شکست دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Was this the crux of the matter?
[ترجمه گوگل]آیا این اصل ماجرا بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا این معمای مساله بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معما (اسم)
mystery, puzzle, riddle, conundrum, enigma, crux, logogram, logogriph

چیستان (اسم)
puzzle, riddle, conundrum, enigma, crux, problem

مسئله دشوار (اسم)
crux

لغز (اسم)
mystery, puzzle, riddle, enigma, crux, wisecrack

انگلیسی به انگلیسی

• heart of the matter, main point
the crux of a problem or argument is the most important or difficult part, which affects everything else.

پیشنهاد کاربران

محور
Crux ( نجوم )
واژه مصوب: صلیب جنوبی
تعریف: کوچک ترین صورت فلکی آسمان و نزدیک ترین آرایش ستاره‏ای بارز به قطب ‏جنوب آسمان
اصل ( مطلب , مشکل )
# Now we come to the crux of the matter
# The crux of the problem lay in the lack of equipment
# The crux of the country's economic problems is its foreign debt
Heart
Essence
Core
Centre
Most important point
Central point
Main point
Essential part

مهمترین بخش
چلیپا - صورت فلکی

بپرس