معنی: دو شاخه، چوب زیر بغل، عصای زیر بغل، چوب پا، محل انشعاب شاخه از بدنه درخت، دو قاچ جلو و عقب، دوشاخه زیر چیزی گذاشتن، با چوب زیر بغل راه رفتنمعانی دیگر: (برای پا شکسته ها و غیره) چوب زیر بغل، لمچوب (چوبی که بر آن می لمند یا تکیه می کنند)، چوبدستی، تکیه گاه، پناه، پشت و پناه، ملجا، هر چیز شبیه به چوب زیر بغل یا لمچوب، لمچوب مانند، (قدیمی - بدن انسان) کشاله، کشال، محل اتصال دو ران، محل انشعاب بدن انسان چون زیر بغل ومیان دوران، هر عضو یا چیزی که کمک ونگهدار چیزی باشد، دوقاچ جلو وعقب زین
• (1)تعریف: a device used to help disabled people walk, usu. one of two supports that are held by the hands and that rest in the armpits.
- He's had to walk with crutches since his surgery.
[ترجمه گوگل] او از زمان جراحی باید با عصا راه می رفت [ترجمه ترگمان] از زمان جراحیش مجبور بود با عصا راه بره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: any of numerous devices similar in appearance or function to a crutch.
• (3)تعریف: anything that provides support, esp. if dependence on it is undesirable.
- He uses alcohol as a crutch to boost his confidence.
[ترجمه زینب] او از الکل به عنوان کمکی برای افزایش اطمینان استفاده می کند.
|
[ترجمه گوگل] او برای تقویت اعتماد به نفس خود از الکل به عنوان عصا استفاده می کند [ترجمه ترگمان] او از الکل به عنوان زیر چوب برای افزایش اعتماد به نفس خود استفاده می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. he always uses his father as a crutch
او همیشه به پدرش تکیه می کند.
2. He saw religion as a psychological crutch.
[ترجمه ز س] او دین رو به عنوان تکیه گاه روانی میبیند
|
[ترجمه گوگل]او دین را یک عصا روانی می دانست [ترجمه ترگمان]دین دین را به عنوان یک عصای روانشناسی می دید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He wrenched the crutch from Jacob, who didn'tfight him for it.
[ترجمه گوگل]او عصا را از دست یعقوب گرفت که به خاطر آن با او نجنگید [ترجمه ترگمان]او چوب زیر بغلش را از طرف جیکوب بیرون کشید، کسی که او را به خاطر این کار سرزنش نکرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Her religion was a crutch to her when John died.
[ترجمه گوگل]وقتی جان درگذشت، دین او برای او عصا بود [ترجمه ترگمان]زمانی که جان مرد، دین او یک چوب زیر بغلش بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He gave up the crutch of alcohol.
[ترجمه Mehdi fayyazi] او از تکیه کردن به الکل دست برداشت
|
[ترجمه گوگل]او عصا الکل را کنار گذاشت [ترجمه ترگمان]چوب زیر بغلش را رها کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He kicked him in the crutch.
[ترجمه گوگل]او را به عصا لگد زد [ترجمه ترگمان]لگدی به چوب زیر بغلش زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He sees religion as an emotional crutch.
[ترجمه گوگل]او دین را یک عصا عاطفی می بیند [ترجمه ترگمان]او مذهب را به عنوان یک عصای عاطفی می بیند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He uses his wife as a kind of crutch because of his lack of confidence.
[ترجمه گوگل]او به دلیل عدم اعتماد به نفس از همسرش به عنوان یک عصا استفاده می کند [ترجمه ترگمان]او به خاطر فقدان اعتماد به نفس از همسرش به عنوان یک نوع چوب زیر بغل استفاده می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Alcoholics use drinking as a crutch.
[ترجمه گوگل]الکلی ها از نوشیدنی به عنوان عصا استفاده می کنند [ترجمه ترگمان]نوشیدنی های الکلی به عنوان چوب زیر بغلش استفاده می کنن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The party had been a crutch for the weak.
[ترجمه گوگل]حزب عصا برای ضعیفان بود [ترجمه ترگمان]دسته چوبی برای ضعیف شدن چوب زیر بغلش بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He put his hand down to the crutch of the camiknickers and he fumbled with the little buttons.
[ترجمه گوگل]دستش را روی چوب زیر بغل کامیکنیکرها گذاشت و با دکمه های کوچک دست زد [ترجمه ترگمان]دستش را روی چوب زیر بغلش گذاشت و با تکمه های کوچک ورمی رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Now their fragile consciences had the crutch of an externally imposed defence against future temptation.
[ترجمه گوگل]اکنون وجدان شکننده آنها عصای یک دفاع تحمیلی خارجی در برابر وسوسه آینده را داشت [ترجمه ترگمان]اکنون وجدان fragile چوب زیر بغلش را برای دفاع در برابر وسوسه آینده داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A man on a crutch was thrown to the ground.
[ترجمه گوگل]مردی با عصا را روی زمین انداختند [ترجمه ترگمان]مردی روی چوب زیر بغلش روی زمین افتاده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. With a shout, Silver threw his crutch through the air.
[ترجمه گوگل]سیلور با فریاد عصای زیر بغلش را به هوا پرتاب کرد [ترجمه ترگمان]سیلور چوب زیر بغلش را در هوا پرتاب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Here, of course, there is no phonetic crutch to rely on.
[ترجمه گوگل]در اینجا البته هیچ عصای آوایی وجود ندارد که بتوان به آن تکیه کرد [ترجمه ترگمان]البته در اینجا هیچ عصای phonetic برای تکیه کردن وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• wooden or metal staff used to help a lame person walk; support, prop a crutch is a support like a stick, which you lean on to help you to walk when you have injured your foot or leg. a crutch is also a person or thing that gives you help or support. someone's crutch is the same as their crotch.
پیشنهاد کاربران
ناخوشایند، نامناسب I will say right away, the method is crutch
crutch ( n ) ( krʌtʃ ) =one of two long sticks that you put under your arms to help you walk after you have injured your leg or foot
noun - countable : کمک کننده/حمایت کننده ( به خصوص چیزی که برای دریافت کننده ی کمک/حمایت مضر است. ) مُسَکِن تسکین دهنده التیام بخش التیام دهنده آرامش بخش به عنوان نمونه : As things got worse at work, he began to use alcohol as a crutch
فیلتر یا فیله پیپر هم معنی می دهد!
✔️ چوب زیر بغل ( چوبی که بر آن می لمند یا تکیه می کنند ) ( Humorous dialogue ) We can kick the crutch from that old lady and get that can Crimes and misdemeanors 1989🎥
Crutch : عصای زیر بغلی Walker : واکر ( که در جلوی بیمار قرار میگیره و به کمکش راه میره ) Wheelchair : ویلچر
۱ - عصای پزشکی a wooden or metal staff that fits under the armpit and reaches to the ground; used by disabled person while walking As the night went on, more people arrived, even a man on crutches. ... [مشاهده متن کامل]
۲ - تکیه گاه/ پناه روانی Whatever ( a friend or anything else ) you depend on heavily and a bit too much when you’re having a tough time and helps you get through it Some people use drugs as an emotional crutch.
زدن پشم اطراف دم و بین پاهای عقب گوسفند برای اهداف بهداشتی