crusty

/ˈkrəsti//ˈkrʌsti/

معنی: تند، سخت، خشن، پوسته مانند
معانی دیگر: بد خلق، بد ادا، ترشرو، دارای زخم زبان، پوسته دار، پوسته زا، رویه ای

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: crustier, crustiest
مشتقات: crustily (adv.), crustiness (n.)
(1) تعریف: having or resembling a crust.
متضاد: soft

(2) تعریف: brusque or surly; harsh.
متضاد: affable, good natured
مشابه: gruff, surly

جمله های نمونه

1. a crusty old teacher
معلم پیر ترشرو

2. The lake was ringed by crusty salt deposits.
[ترجمه گوگل]این دریاچه توسط رسوبات نمکی پوسته‌ای احاطه شده بود
[ترجمه ترگمان]این دریاچه توسط ذخایر نمک تندی احاطه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Crusty bread is the perfect accompaniment to this soup.
[ترجمه گوگل]نان کراستی همراهی عالی برای این سوپ است
[ترجمه ترگمان]نان Crusty برای این سوپ عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Serve the soup with crusty bread.
[ترجمه نگار] سوپ را با نان ترد سرو/پذیرایی کنید
|
[ترجمه گوگل]سوپ را با نان خرد شده سرو کنید
[ترجمه ترگمان]سوپ را با نان تندی سرو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He kept probing the crusty snow with a pole.
[ترجمه گوگل]او به بررسی برف های پوسته شده با یک تیر ادامه داد
[ترجمه ترگمان]او در میان برف تند و خشن را با یک تیر جستجو می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Crusty white bread, aromatic black coffee with thick sweet cream and buttery cheese had accompanied them.
[ترجمه گوگل]نان سفید خرد شده، قهوه سیاه معطر با خامه شیرین غلیظ و پنیر کره ای آنها را همراهی کرده بود
[ترجمه ترگمان]نان سفید و قهوه ای تیره با خامه غلیظ و پنیر چرب با آن ها همراه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Serve with parmesan and crusty bread.
[ترجمه گوگل]با پارمزان و نان خرد شده سرو کنید
[ترجمه ترگمان]با پنیر parmesan و نان crusty سرو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The week's snow has become crusty and it yields underfoot, with a crunch like breakfast cereal.
[ترجمه گوگل]برف این هفته پوسته‌دار شده است و زیر پا می‌بارد، مانند غلات صبحانه
[ترجمه ترگمان]برف این هفته خشن شده است و در زیر پا، مثل صبحانه صبحانه، زیر پا می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was also the caricature of a crusty old soldier.
[ترجمه گوگل]او همچنین کاریکاتور یک سرباز پیر قشری بود
[ترجمه ترگمان]کاریکاتوری از یک سرباز old بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tempting as the warm, crusty sourdough bread is, go easy.
[ترجمه گوگل]همانطور که نان خمیر ترش گرم و خمیری وسوسه انگیز است، راحت بروید
[ترجمه ترگمان]نان به عنوان نان گرم، تند خمیر نان، آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To him, a schoolmistress was a crusty Old Maid in a liberty bodice and lisle stockings.
[ترجمه گوگل]از نظر او، یک خانم مدرسه، یک خدمتکار قدیمی بود که با اندام لیبرتی و جوراب ساق بلند بود
[ترجمه ترگمان]در نظر او، یک مدیر مدرسه یک خدمتکار پیر خشن بود که یک پیراهن یقه گشاد و جوراب های ساق بلند به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sand under his feet had been crusty at first, ribbed, but now it was turning smooth, soft, unmarked.
[ترجمه گوگل]ماسه زیر پای او ابتدا پوسته‌دار، دنده‌ای بود، اما اکنون صاف، نرم و بدون علامت می‌شد
[ترجمه ترگمان]شن زیر پایش ناهموار بود اما حالا نرم شده بود، اما حالا نرم شده بود و بدون هیچ علامتی دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These businessmen are crusty, rough-edged fellows trying to survive in deadly earnest competition with companies much bigger than theirs.
[ترجمه گوگل]این تاجران، هم‌قطاران خشن و خشن هستند که سعی می‌کنند در رقابت جدی مرگبار با شرکت‌هایی بسیار بزرگ‌تر از آنها زنده بمانند
[ترجمه ترگمان]این بازرگانان خشن، خشن و خشن هستند و سعی دارند در رقابت جدی و جدی با شرکت هایی که بسیار بزرگ تر از آن ها هستند جان سالم به در ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A sort of sponge, low and crusty and golden, which they ate with apricot jam.
[ترجمه گوگل]یک جور اسفنج کم و پوسته و طلایی که با مربای زردآلو می خوردند
[ترجمه ترگمان]یک نوع اسفنج کوتاه و خشن و طلایی که با jam زردآلو خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A big bowl of salad, some crusty bread and fresh fruit is all you would need to serve alongside.
[ترجمه گوگل]یک کاسه بزرگ سالاد، مقداری نان خرد شده و میوه تازه تمام چیزی است که برای سرو در کنار آن نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]یک کاسه بزرگ سالاد، مقداری نان خشک و میوه تازه، تنها چیزی است که شما باید در کنار آن کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

پوسته مانند (صفت)
crusty

انگلیسی به انگلیسی

• having a hard outer covering; irritable, gruff, harsh
something that is crusty has a hard, crisp outer layer.

پیشنهاد کاربران

1. ( نان ) برشته 2. بد خلق. بد عنق. بی حوصله
مثال:
crusty rolls
نان های ساندویچی برشته
Crusty is a term used to describe someone who is ill - tempered, grumpy, or irritable. It can also refer to someone who is old - fashioned or set in their ways.
فرد بد خلق، عبوس یا تحریک پذیر. همچنین کسی که اُمل یا یک دنده و لجوج است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
For example, if someone is rude and unfriendly, they could be described as crusty.
A person might say, “He’s always in a bad mood, such a crusty old man. ”
In a discussion about difficult people, someone might say, “Dealing with crusty individuals can be challenging. ”

سخت پوست مثل خرچنگ
adjective
1 : harsh and unfriendly
◀️a crusty old man : مردی ترشرو
🚨 A crusty person often seems unfriendly at first but is really kinder and more caring than he or she seems. Crusty is usually used to describe old people.
...
[مشاهده متن کامل]

2 of food : having a thick or crisp crust
◀️a basket of warm, crusty bread : یک سبد نان گرم و خرد شده ( پوست ضخیم و ترد )
3 : having a crust : having a hard surface layer
◀️We could see deer tracks in the crusty snow bank : می توانیم رد گوزن ها را در کپه/توده برفی ضخیم و پوست کلفت ببینیم.
◀️ a crusty old teacher : معلم پیر ترشرو
◀️ ?Why is my toothbrush crusty
The accumulated water and protein - laden water drips down and there are enough nutrients in that water to allow bacteria and mold to grow [sic]. Which all sounds about right: Gunk and mold thrive wherever water sits stagnant—say, the base of the toothbrush, or where the head is attachedآب انباشته شده و آب مملو از پروتئین چکه می کند و مواد مغذی کافی در آن آب وجود دارد که به باکتری ها و کپک ها اجازه رشد می دهد [sic]. همه چیز درست به نظر می رسد: هر جا که آب راکد باشد، قارچ و کپک رشد می کند - مثلاً پایه مسواک، یا جایی که سر به آن متصل است.

ترد
A funny way of saying dirty is crusty. It means having a shabby appearance.
Ex: That new Italian place was crusty.
برشته
بدخلق
خشن
سخت. از نظر جنس بدن، سخت پوست هست
یا مثلا خشن
هر چی بر عکس مهربان، خوب و یه چیزی توی همین مایه ها
چروک
crusty sheets پارچه های چروک
برشته

بپرس