crust

/ˈkrəst//krʌst/

معنی: پوسته، قشر، پوست، کبره، پوست نان، پوسته سخت هر چیزی، ادم جسور و بیادب، قسمت خشک و سخت نان، کبره بستن
معانی دیگر: پوسته ی نان (به ویژه نان ساندویچی)، بریده یا خرده نان خشک، سخت رویه، (پوسته ی هر چیز): لایه ی روی برف، پوسته ی خاک (و غیره)، سله، لایه، لایه بستن، پوسته دار شدن، (کیک و پای) رویه، پوسته ی پای، (خودمانی) پررویی، رو داری، (زمین شناسی) پوسته ی زمین (lithosphere هم می گویند)، (پزشکی - لایه ی سفتی که روی خون و چرک و غیره تشکیل می شود) کبره، دله، دلمه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the hard browned dough on the outside of baked goods such as bread or pies.

(2) تعریف: a portion of bread that is mostly crust or that is hard and dry.

(3) تعریف: any hard or crisp external layer, as of snow.
مشابه: skin

(4) تعریف: the outer portion of the earth or other planet, or of a moon.
مشابه: soil
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: crusts, crusting, crusted
(1) تعریف: to coat with a hard or crisp covering.

(2) تعریف: to form into such a covering.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to acquire a hard or crisp covering.

جمله های نمونه

1. the snow had a shining crust on it
لایه ی درخشانی روی برف را پوشانده بود.

2. chemical processes that are molding the earth's crust
فرآیندهای شیمیایی که پوسته ی زمین را شکل می دهند.

3. geology or the science of the earth's crust
زمین شناسی یا دانش پوسته ی کره ی زمین

4. He had the crust to order me around.
[ترجمه samane] اون انقد رو داشت که چپ و راس بهم دستور بده | اون انقد پررو بود که هی بهم دستور میداد
|
[ترجمه گوگل]او پوسته ای داشت که به من دستور دهد
[ترجمه ترگمان]اون پوسته رو داشت که بهم سفارش بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The crust of the bread is burnt.
[ترجمه گوگل]پوسته نان سوخته است
[ترجمه ترگمان]پوسته نان سوخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Earthquakes leave scars in the earth's crust.
[ترجمه عاقلی] زمین لرزه ها روی پوسته زمین ترک ایجاد می کنند.
|
[ترجمه گوگل]زمین لرزه ها زخم هایی در پوسته زمین به جا می گذارند
[ترجمه ترگمان]Earthquakes زخم های روی پوسته زمین را ترک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Minerals occur naturally in the earth's crust.
[ترجمه گوگل]مواد معدنی به طور طبیعی در پوسته زمین وجود دارند
[ترجمه ترگمان]Minerals به طور طبیعی در پوسته زمین رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A hard gray crust had formed on the bottom of the tea kettle.
[ترجمه گوگل]یک پوسته خاکستری سفت در کف قوری چای شکل گرفته بود
[ترجمه ترگمان]یک پوسته سخت خاکستری رنگ بر کف کتری چای شکل گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The mud had formed a thick crust on the surface of the road.
[ترجمه گوگل]گل و لای یک پوسته ضخیم روی سطح جاده ایجاد کرده بود
[ترجمه ترگمان]گل ولای لایه ضخیمی از سطح جاده را تشکیل داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Deep internal forces cause movements of the earth's crust.
[ترجمه گوگل]نیروهای داخلی عمیق باعث حرکات پوسته زمین می شوند
[ترجمه ترگمان]نیروهای داخلی عمیق موجب حرکت پوسته زمین می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The pastry crust was always underdone.
[ترجمه Peter Strahm] کلوچه همیشه نیمه خام ( نیم پز ) بود.
|
[ترجمه گوگل]پوسته شیرینی همیشه کم پخته می شد
[ترجمه ترگمان]شیرینی شکلاتی همیشه underdone بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She had the crust to ask me for an excuse.
[ترجمه گوگل]او حق داشت از من بهانه بخواهد
[ترجمه ترگمان] اون پوسته رو داشت که از من یه بهونه بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The most ancient parts of the continental crust are 4000 million years old.
[ترجمه گوگل]قدیمی ترین قسمت های پوسته قاره ای 4000 میلیون سال قدمت دارند
[ترجمه ترگمان]قدیمی ترین بخش های این قاره، ۴۰۰۰ میلیون سال قدمت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The crust on the snow was thick enough for us to walk on it.
[ترجمه گوگل]پوسته روی برف آنقدر ضخیم بود که بتوانیم روی آن راه برویم
[ترجمه ترگمان]پوسته روی برف ها به اندازه کافی ضخیم بود که روی آن قدم بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوسته (اسم)
case, scale, flake, cod, membrane, chaff, crust, cortex, incrustation, scurf, pellicle, patagium, shuck, testa

قشر (اسم)
shell, coat, stratum, hull, rind, crust, cortex, layer, peeling

پوست (اسم)
hide, shell, peel, hull, rind, skin, membrane, slough, husk, glume, crust, cortex, tegmen, cuticle, peeling, integument, peltry, tegument

کبره (اسم)
crust

پوست نان (اسم)
crust

پوسته سخت هر چیزی (اسم)
crust

ادم جسور و بی ادب (اسم)
crust

قسمت خشک و سخت نان (اسم)
crust

کبره بستن (فعل)
crust

تخصصی

[عمران و معماری] پوسته - پوسته زمین - قشر
[معدن] پوسته زمین (زمین شناسی فیزیکی)
[خاک شناسی] سله

انگلیسی به انگلیسی

• hard outer coating of a loaf of bread; piece of bread which is mainly crust or that is hard and dry; hard coating, hard outer layer; (geology) outer portion of the earth
cover with a crust, form into a crust; be formed into a crust
the crust on a loaf of bread is the hard, crisp outside part of it.
a crust of bread is a small, hard piece of old bread.
a crust is also the hard upper layer of something.
the earth's crust is its outer layer.

پیشنهاد کاربران

1. نون پیتزا، پای و. . .
2. پوسته سختتر نون تست در اطرافش:
Little kids often like their sandwiches with the crust cut off.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/us/images/thumb/crust_noun_004_0973.jpg?version=5.0.389
"نان پیتزا" هم معنی میده
crust: پوسته
پوسته ریزی
A crunchy crust in the bottom of the pan
در اینجا به معنی ته دیگ
ترشحات چشمی
قی کردن چشم
crust ( ژئوفیزیک )
واژه مصوب: پوسته 3
تعریف: بخش بیرونی کرۀ زمین
کناره
نون پیتزا
در کشاورزی به معنای سله است
( یک لایه سخت روی خاک که یکی ازمشکلات بعضی از خاک هاست )
Crust of the Earth
پوسته زمین
در پزشکی، وجود ترشحات خشکی شده در گوشه چشم و مواردی شبه با ان، ترشحات خشک شده رو ناحیه زخم، بخیه و ، ، ، ،
قسمت خشک و سخت نان
که معمولاً هم دور ریخته میشه
خمیر پیتزا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس