معنی: پوسته، قشر، پوست، کبره، پوست نان، پوسته سخت هر چیزی، ادم جسور و بیادب، قسمت خشک و سخت نان، کبره بستنمعانی دیگر: پوسته ی نان (به ویژه نان ساندویچی)، بریده یا خرده نان خشک، سخت رویه، (پوسته ی هر چیز): لایه ی روی برف، پوسته ی خاک (و غیره)، سله، لایه، لایه بستن، پوسته دار شدن، (کیک و پای) رویه، پوسته ی پای، (خودمانی) پررویی، رو داری، (زمین شناسی) پوسته ی زمین (lithosphere هم می گویند)، (پزشکی - لایه ی سفتی که روی خون و چرک و غیره تشکیل می شود) کبره، دله، دلمه
• (1)تعریف: the hard browned dough on the outside of baked goods such as bread or pies.
• (2)تعریف: a portion of bread that is mostly crust or that is hard and dry.
• (3)تعریف: any hard or crisp external layer, as of snow. • مشابه: skin
• (4)تعریف: the outer portion of the earth or other planet, or of a moon. • مشابه: soil
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: crusts, crusting, crusted
• (1)تعریف: to coat with a hard or crisp covering.
• (2)تعریف: to form into such a covering.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to acquire a hard or crisp covering.
جمله های نمونه
1. the snow had a shining crust on it
لایه ی درخشانی روی برف را پوشانده بود.
2. chemical processes that are molding the earth's crust
فرآیندهای شیمیایی که پوسته ی زمین را شکل می دهند.
3. geology or the science of the earth's crust
زمین شناسی یا دانش پوسته ی کره ی زمین
4. He had the crust to order me around.
[ترجمه samane] اون انقد رو داشت که چپ و راس بهم دستور بده | اون انقد پررو بود که هی بهم دستور میداد
|
[ترجمه گوگل]او پوسته ای داشت که به من دستور دهد [ترجمه ترگمان]اون پوسته رو داشت که بهم سفارش بده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The crust of the bread is burnt.
[ترجمه گوگل]پوسته نان سوخته است [ترجمه ترگمان]پوسته نان سوخته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Earthquakes leave scars in the earth's crust.
[ترجمه عاقلی] زمین لرزه ها روی پوسته زمین ترک ایجاد می کنند.
|
[ترجمه گوگل]زمین لرزه ها زخم هایی در پوسته زمین به جا می گذارند [ترجمه ترگمان]Earthquakes زخم های روی پوسته زمین را ترک می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Minerals occur naturally in the earth's crust.
[ترجمه گوگل]مواد معدنی به طور طبیعی در پوسته زمین وجود دارند [ترجمه ترگمان]Minerals به طور طبیعی در پوسته زمین رخ می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A hard gray crust had formed on the bottom of the tea kettle.
[ترجمه گوگل]یک پوسته خاکستری سفت در کف قوری چای شکل گرفته بود [ترجمه ترگمان]یک پوسته سخت خاکستری رنگ بر کف کتری چای شکل گرفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The mud had formed a thick crust on the surface of the road.
[ترجمه گوگل]گل و لای یک پوسته ضخیم روی سطح جاده ایجاد کرده بود [ترجمه ترگمان]گل ولای لایه ضخیمی از سطح جاده را تشکیل داده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Deep internal forces cause movements of the earth's crust.
[ترجمه گوگل]نیروهای داخلی عمیق باعث حرکات پوسته زمین می شوند [ترجمه ترگمان]نیروهای داخلی عمیق موجب حرکت پوسته زمین می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The pastry crust was always underdone.
[ترجمه Peter Strahm] کلوچه همیشه نیمه خام ( نیم پز ) بود.
|
[ترجمه گوگل]پوسته شیرینی همیشه کم پخته می شد [ترجمه ترگمان]شیرینی شکلاتی همیشه underdone بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She had the crust to ask me for an excuse.
[ترجمه گوگل]او حق داشت از من بهانه بخواهد [ترجمه ترگمان] اون پوسته رو داشت که از من یه بهونه بیاره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The most ancient parts of the continental crust are 4000 million years old.
[ترجمه گوگل]قدیمی ترین قسمت های پوسته قاره ای 4000 میلیون سال قدمت دارند [ترجمه ترگمان]قدیمی ترین بخش های این قاره، ۴۰۰۰ میلیون سال قدمت دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The crust on the snow was thick enough for us to walk on it.
[ترجمه گوگل]پوسته روی برف آنقدر ضخیم بود که بتوانیم روی آن راه برویم [ترجمه ترگمان]پوسته روی برف ها به اندازه کافی ضخیم بود که روی آن قدم بزنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[عمران و معماری] پوسته - پوسته زمین - قشر [معدن] پوسته زمین (زمین شناسی فیزیکی) [خاک شناسی] سله
انگلیسی به انگلیسی
• hard outer coating of a loaf of bread; piece of bread which is mainly crust or that is hard and dry; hard coating, hard outer layer; (geology) outer portion of the earth cover with a crust, form into a crust; be formed into a crust the crust on a loaf of bread is the hard, crisp outside part of it. a crust of bread is a small, hard piece of old bread. a crust is also the hard upper layer of something. the earth's crust is its outer layer.
پیشنهاد کاربران
1. نون پیتزا، پای و. . . 2. پوسته سختتر نون تست در اطرافش: Little kids often like their sandwiches with the crust cut off.
"نان پیتزا" هم معنی میده
crust: پوسته
پوسته ریزی
A crunchy crust in the bottom of the pan در اینجا به معنی ته دیگ
ترشحات چشمی قی کردن چشم
crust ( ژئوفیزیک ) واژه مصوب: پوسته 3 تعریف: بخش بیرونی کرۀ زمین
کناره
نون پیتزا
در کشاورزی به معنای سله است ( یک لایه سخت روی خاک که یکی ازمشکلات بعضی از خاک هاست )
Crust of the Earth پوسته زمین
در پزشکی، وجود ترشحات خشکی شده در گوشه چشم و مواردی شبه با ان، ترشحات خشک شده رو ناحیه زخم، بخیه و ، ، ، ،