1. he was crunching dried bread and reading a bookاو قرچ قرچ کنان نان خشک می خورد و کتاب می خواند.2. the bean sack fell with a crunching soundکیسه ی لوبیا قرچ کرد و افتاد.
صدای خرد شدن تنقلات، خرچ و خورچ( علوم کامپیوتر ) درهم فشرده کردن( علوم کامپیوتر ) برهم فشرده کردن+ عکس و لینک