فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: crunches, crunching, crunched
حالات: crunches, crunching, crunched
• (1) تعریف: to chew with a crackling noise; crush by biting.
• مترادف: champ, munch
• مشابه: bite, chew, crush, gnaw, grind, masticate
• مترادف: champ, munch
• مشابه: bite, chew, crush, gnaw, grind, masticate
- The dog crunched the bone happily.
[ترجمه گوگل] سگ با خوشحالی استخوان را خرد کرد
[ترجمه ترگمان] سگ با خوشحالی استخوان را خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سگ با خوشحالی استخوان را خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to break up noisily, as by crushing or grinding.
• مترادف: crush, grind, mash, pulverize
• مشابه: chew, scrunch
• مترادف: crush, grind, mash, pulverize
• مشابه: chew, scrunch
- He crunched the glass under his heel.
[ترجمه گوگل] شیشه زیر پاشنه اش را کوبید
[ترجمه ترگمان] شیشه را زیر پاشنه پاهایش خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شیشه را زیر پاشنه پاهایش خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: crunch numbers
عبارات: crunch numbers
• : تعریف: to make a crackling or crushing sound, as by chewing, breaking, or walking.
• مترادف: champ, chew, crush, munch, scrunch, smash
• مشابه: grind, trample
• مترادف: champ, chew, crush, munch, scrunch, smash
• مشابه: grind, trample
- He piled the popcorn into his mouth and crunched loudly.
[ترجمه گوگل] پاپ کورن را در دهانش انباشته کرد و با صدای بلند خرخر کرد
[ترجمه ترگمان] ذرت popcorn را روی دهانش گذاشت و با صدای بلندی خرد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ذرت popcorn را روی دهانش گذاشت و با صدای بلندی خرد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: crunchable (adj.), crunchingly (adv.)
مشتقات: crunchable (adj.), crunchingly (adv.)
• (1) تعریف: a crunching sound or act of crunching.
• مترادف: champ, crush, scrunch
• مشابه: smash
• مترادف: champ, crush, scrunch
• مشابه: smash
- I thought I was alone in the woods until I heard the crunch of footsteps behind me.
[ترجمه گوگل] فکر کردم در جنگل تنها هستم تا اینکه صدای خس خس پا را از پشت سرم شنیدم
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم توی جنگل تنها هستم تا اینکه صدای پایی از پشت سرم را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم توی جنگل تنها هستم تا اینکه صدای پایی از پشت سرم را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) a crucial or perilous situation.
• مترادف: clutch, crisis, emergency, pinch
• مشابه: danger, fix, hazard, jeopardy, peril, risk, straits, threat
• مترادف: clutch, crisis, emergency, pinch
• مشابه: danger, fix, hazard, jeopardy, peril, risk, straits, threat
- She may seem kind of flighty sometimes, but she can be relied on in the crunch.
[ترجمه گوگل] او ممکن است گاهی اوقات یک جورهایی به نظر برسد، اما می توان در بحران به او اعتماد کرد
[ترجمه ترگمان] او ممکن است گاهی به نوعی of به نظر برسد، اما می تواند متکی بر رکود اقتصادی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او ممکن است گاهی به نوعی of به نظر برسد، اما می تواند متکی بر رکود اقتصادی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (informal) a reduction or shortage of something necessary, or the difficulties caused by this.
• مترادف: deficiency, shortage
• مشابه: deprivation, famine, lack, privation, reduction, shortfall, starvation
• مترادف: deficiency, shortage
• مشابه: deprivation, famine, lack, privation, reduction, shortfall, starvation
- The office-space crunch in our building is preventing us from expanding.
[ترجمه گوگل] تنگنای فضای اداری در ساختمان ما مانع از گسترش ما می شود
[ترجمه ترگمان] خرد شدن فضا - فضا در ساختمان ما، مانع گسترش ما می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خرد شدن فضا - فضا در ساختمان ما، مانع گسترش ما می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید