crumb

/ˈkrəm//krʌm/

معنی: خرده، خرده نان، هر چیزی شبیه خرده نان
معانی دیگر: خرده (به ویژه خرده نان یا خرده ی شیرینی و غیره)، تکه، (قطعه ای از هر چیز) ریزه، بریده، پاره (بیشتر در مورد دانش و اطلاعات و امید و غیره)، از خرده نان (و غیره) پاک کردن، خمیر نان (بخش میانی و نرم نان)، درونه ی نان، (امریکا - خودمانی) آدم پست فطرت، نابکار (crumbum هم می گویند)، (نادر) فرو ریختن، تکه تکه شدن، (آشپزی) با لایه ای از خرده نان پوشاندن (مثلا گوشت مرغ را)، هرچیزی شبیه خرده نان مثل خاک نرم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a tiny fragment, esp. such as breaks or falls from baked goods.
مترادف: morsel
مشابه: bit, dab, drop, fragment, grain, iota, jot, nibble, particle, piece, pinch, scrap, shred, smidgen, speck, touch

- All that was left of the cake was crumbs.
[ترجمه رؤیا رحیمی] همه آن چیزی که از کیک باقی مانده بود ، خرده ( خرده های کیک ) بود - تنها چیزی که از کیک باقی مانده بود. خرده های آن بود.
|
[ترجمه گوگل] تنها چیزی که از کیک باقی مانده بود خرده نان بود
[ترجمه ترگمان] تنها چیزی که از کیک مانده بود خرده های بیسکوییت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They fed bread crumbs to the ducks.
[ترجمه رؤیا رحیمی] آنها خرده نان ها را به اردکها خوراندند - آنها اردکها را با مغز نان تغذیه کردند -
|
[ترجمه گوگل] آنها با خرده نان به اردک ها می دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها خرده های نان را به اردک ها غذا می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a tiny fragment or bit of anything.
مترادف: bit, fragment, iota, jot, particle, scrap, shred, snippet, speck, touch, trace
مشابه: dab, fritter, morsel, nibble, nip, piece, pinch, snatch, trifle, whit

- He gave her only a crumb of his affection.
[ترجمه گوگل] فقط ذره ای از محبتش را به او داد
[ترجمه ترگمان] فقط یک ذره از محبت او را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (slang) a petty or despicable person.
مترادف: creep, lowlife
مشابه: bum, idler, loafer, rascal, scoundrel, scum, tramp, wastrel

- Why do you go out with that crumb?
[ترجمه احصان] چرا با اون آدم فرومایه بیرون میری؟
|
[ترجمه گوگل] چرا با اون خرده میری بیرون؟
[ترجمه ترگمان] چرا با این crumb میری بیرون؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: crumbs, crumbing, crumbed
(1) تعریف: to top or prepare with crumbs, esp. bread crumbs.
مترادف: bread, top
مشابه: spread, sprinkle

(2) تعریف: to separate into crumbs; crumble.
مترادف: crumble, crush
مشابه: break, fragment, mash, pulverize, shatter, smash
صفت ( adjective )
مشتقات: crumber (n.)
• : تعریف: baked with a covering of crumbled dough made with flour, butter, and sugar.

- I baked a crumb cake for dessert.
[ترجمه گوگل] من یک کیک خرد شده برای دسر پختم
[ترجمه ترگمان] برای دسر کیک نونی درست کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to crumb a table
میز را (از خرده ی خوراک) پاک کردن

2. bread crumb
خرده نان

3. her presence provided us with a crumb of hope
حضور او به ما کمی امیدواری داد.

4. The government's only crumb of comfort is that their opponents are as confused as they are.
[ترجمه گوگل]تنها خرده آرامش دولت این است که مخالفانشان به همان اندازه که خودشان سردرگم هستند
[ترجمه ترگمان]تنها تکه کوچکی از آرامش دولت این است که مخالفان آن ها به همان اندازه که هستند گیج می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was only one crumb of comfort - Alex hadn't said anything to Jeff.
[ترجمه گوگل]فقط یک ذره آرامش وجود داشت - الکس چیزی به جف نگفته بود
[ترجمه ترگمان]فقط یک لقمه آرامش بخش بود - الکس چیزی به جف نگفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. At last Andrew gave them a crumb of information.
[ترجمه گوگل]سرانجام اندرو اطلاعاتی را به آنها داد
[ترجمه ترگمان]سرانجام اندرو مقداری اطلاعات به آن ها داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dredge the fish in the bread crumb mixture, pressing crumbs on a bit to stick.
[ترجمه گوگل]ماهی را در مخلوط خرده نان لایروبی کنید و خرده های نان را کمی فشار دهید تا بچسبد
[ترجمه ترگمان]ماهی را با نان و نان خرد کن و خرده نانی را روی یک تکه چوب خشک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ruth nearly choked on the last crumb of her pastry.
[ترجمه گوگل]روت تقریباً از آخرین خرده شیرینی خود خفه شد
[ترجمه ترگمان]چیزی نمانده بود روت آخرین لقمه نان او را خفه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They have a crispy crumb topping and are free from artificial colours and flavourings.
[ترجمه نادی مدی 58] اونا یک لایه ی رویی از خرده نانهای برشته شده دارند و عاری از رنگها و طعمهای مصنوعیند
|
[ترجمه گوگل]آنها رویه ای ترد دارند و فاقد رنگ ها و طعم دهنده های مصنوعی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک تکه نان ترد به رنگ ترد دارند و از رنگ های مصنوعی و flavourings رایگان استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The hacks need any crumb of information to help them have a stab at selecting their probable line-ups.
[ترجمه گوگل]هک‌ها به اطلاعات خرده‌ای نیاز دارند تا به آنها در انتخاب ترکیب احتمالی خود کمک کند
[ترجمه ترگمان]سربازان به مقدار زیادی اطلاعات نیاز دارند تا به آن ها کمک کنند تا خط احتمالی آن ها را انتخاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mix bread crumb ingredients together in small baking pan.
[ترجمه گوگل]مواد پودر سوخاری را با هم در یک تابه کوچک پخت مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان]خمیر تکه نان را با هم مخلوط کنید و در یک ماهی تابه بریزید و مخلوط کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Coarse crumb rubber is apt to deposit in asphalt.
[ترجمه گوگل]لاستیک خرد شده درشت مستعد رسوب در آسفالت است
[ترجمه ترگمان]مقدار زیادی پلاستیکی که در قیر قیر به آسفالت قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This will be only a crumb of comfort to Juyuan's grieving parents.
[ترجمه گوگل]این تنها یک خرده آرامش برای والدین عزادار جویوان خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این فقط یک ذره آسایش برای پدر و مادر عزادار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Now, however, it might offer a crumb of comfort, too.
[ترجمه گوگل]با این حال، اکنون ممکن است کمی راحتی نیز ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]به هر حال، ممکنه یه ذره آرامش داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرده (اسم)
small, particle, bit, grain, sliver, fragment, fritter, anything small, crumb, debris, filings, mote, piece, shred, shiver, splinter, spall, vestige, groat, snip, small piece, spill, tittle, vestigium

خرده نان (اسم)
crumb, breadcrumb

هر چیزی شبیه خرده نان (اسم)
crumb

تخصصی

[زمین شناسی] جوش آتشفشانی

انگلیسی به انگلیسی

• bit, particle, morsel; soft inner part of bread
break into crumbs, crumble; remove crumbs; coat with crumbs
crumbs are very small pieces of bread or cake.
a crumb of something such as information, knowledge, or comfort is a very small amount of it.

پیشنهاد کاربران

🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه {کرام} می باشد ( حرف b سایلنت است )
I use the broom to sweep the crumbs up off the floor.
Sweep up جارو کردن
Crumb خرده نان
رتبه بندی کردن ، تمیز دادن اجزاء
1 -
slang
a worthless person
زبان عامیانه
آدم پست و بی ارزش
2 -
a very small piece of bread, cake, or biscuit
یک تکه بسیار کوچک نان، کیک یا بیسکویت
3 -
a small amount of something
مقدار کمی از چیزی
a crumb of hope/comfort
منابع• https://www.merriam-webster.com/dictionary/crumb• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/crumb
Crumbs of knowledge
دانش جسته گریخته
مغز نان

بپرس