صفت ( adjective )
حالات: crueler, cruelest
مشتقات: cruelly (adv.), cruelness (n.)
حالات: crueler, cruelest
مشتقات: cruelly (adv.), cruelness (n.)
• (1) تعریف: inclined to inflict or intentionally inflicting pain, hardship, or suffering.
• مترادف: barbarous, brutal, merciless, sadistic, savage, truculent, vicious
• متضاد: charitable, compassionate, humane, merciful
• مشابه: diabolical, ferocious, fiendish, fierce, malevolent, malicious, mean, oppressive, ruthless, satanic
• مترادف: barbarous, brutal, merciless, sadistic, savage, truculent, vicious
• متضاد: charitable, compassionate, humane, merciful
• مشابه: diabolical, ferocious, fiendish, fierce, malevolent, malicious, mean, oppressive, ruthless, satanic
- Their cruel captors tortured them without mercy.
[ترجمه Neli] اسیر کنندگان بیرحمشان، آنهارا بدون شفقت شکنجه دادند|
[ترجمه علیرضا آتشی] گروگان گیران بی رحم انها را بدون شفقت شکنجه دادند.|
[ترجمه گوگل] اسیرهای ظالم آنها را بدون رحم شکنجه می کردند[ترجمه ترگمان] کسانی که captors بی رحمانه آن ها را آزار می داد، بدون رحم و شفقت آن ها را عذاب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their abusive father was cruel to both him and his sister.
[ترجمه Lilith] پدر بد دهن آنها نسبت به او و خواهرش سنگدل بود.|
[ترجمه گوگل] پدر آزارگر آنها هم نسبت به او و هم با خواهرش ظلم می کرد[ترجمه ترگمان] پدر abusive نسبت به او و خواهرش سنگدل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children were sometimes cruel toward their pets.
[ترجمه ri] کودکان بعضی مواقع نسبت به حیوانات خانگی شان بی رحم می شوند|
[ترجمه گوگل] بچه ها گاهی نسبت به حیوانات خانگی خود بی رحمانه رفتار می کردند[ترجمه ترگمان] کودکان گاه نسبت به حیوانات خانگی خود بی رحم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: unconcerned with or enjoying other people's suffering.
• مترادف: callous, cold-blooded, hardhearted, heartless, inhuman, inhumane, insensitive, merciless, pitiless, ruthless, sadistic, unfeeling
• متضاد: caring, compassionate, gracious
• مشابه: bestial, brutal, fiendish
• مترادف: callous, cold-blooded, hardhearted, heartless, inhuman, inhumane, insensitive, merciless, pitiless, ruthless, sadistic, unfeeling
• متضاد: caring, compassionate, gracious
• مشابه: bestial, brutal, fiendish
- It is cruel of you to deceive her in this way.
[ترجمه گوگل] این ظلم است که او را به این شکل فریب دهید
[ترجمه ترگمان] این ظالمانه است که تو او را گول بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این ظالمانه است که تو او را گول بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: resulting in suffering.
• مترادف: fierce
• متضاد: harmless
• مشابه: bitter, brutal, ferocious, grim, harsh, intense, savage, severe, violent
• مترادف: fierce
• متضاد: harmless
• مشابه: bitter, brutal, ferocious, grim, harsh, intense, savage, severe, violent
- Many people lost their life's savings due to this cruel hoax.
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم به دلیل این حقه بی رحمانه پس انداز زندگی خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم پس از این شوخی بی رحمانه پس انداز خود را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم پس از این شوخی بی رحمانه پس انداز خود را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The leader's cruel measures brought starvation and death.
[ترجمه گوگل] اقدامات ظالمانه رهبر باعث گرسنگی و مرگ شد
[ترجمه ترگمان] اقدامات ظالمانه رهبر باعث گرسنگی و مرگ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اقدامات ظالمانه رهبر باعث گرسنگی و مرگ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید