crossword puzzle

/ˈkrɒˌswərdˈpəzl̩//ˈkrɒswɜːdˈpʌzl̩/

جدول کلمات متقاطع، چیستان واژه ای، جدول معمایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a puzzle in which the player must guess words from numbered clues and enter them in the correspondingly numbered series of vertical or horizontal squares.

جمله های نمونه

1. He sat frowning over a crossword puzzle.
[ترجمه گوگل]با اخم روی جدول کلمات متقاطع نشست
[ترجمه ترگمان]با اخم روی جدول حل جدول نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This crossword puzzle is next to impossible.
[ترجمه گوگل]این جدول کلمات متقاطع تقریباً غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]این جدول حل نشدنی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And probably a book or a crossword puzzle or something you could do when you were down there, you know.
[ترجمه گوگل]و احتمالاً یک کتاب یا جدول کلمات متقاطع یا کاری که می‌توانید وقتی آنجا بودید انجام دهید
[ترجمه ترگمان]و احتمالا یک کتاب یا جدول معما یا کاری که وقتی آنجا بودید انجام بدهید، می دانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her face looks like a crossword puzzle.
[ترجمه گوگل]صورتش شبیه جدول کلمات متقاطع است
[ترجمه ترگمان] صورتش مثل جدول حل میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's like a crossword puzzle.
[ترجمه گوگل]مثل جدول کلمات متقاطع است
[ترجمه ترگمان]مثل جدول حل جدول میمونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Tom: I'm doing a crossword puzzle.
[ترجمه گوگل]تام: من دارم جدول کلمات متقاطع درست می کنم
[ترجمه ترگمان]دارم یه جدول حل می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Try to solve a crossword puzzle.
[ترجمه گوگل]سعی کنید جدول کلمات متقاطع را حل کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید یک جدول جدول را حل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was like a crossword puzzle frozen into a house.
[ترجمه گوگل]مثل جدول کلمات متقاطع بود که در یک خانه یخ زده بودند
[ترجمه ترگمان]مثل حل کردن جدول معما شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I enjoy word games but The Times crossword puzzle usually foxes me.
[ترجمه گوگل]من از بازی های کلمه ای لذت می برم، اما جدول کلمات متقاطع تایمز معمولا مرا روباه می کند
[ترجمه ترگمان]من از بازی کلمه لذت می برم، اما جدول زمانی که در جدول تایمز وجود دارد، روباه ها را معرفی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's only a crossword puzzle that helps increase my vocabulary.
[ترجمه گوگل]این فقط یک جدول کلمات متقاطع است که به افزایش دایره لغات من کمک می کند
[ترجمه ترگمان]فقط یک جدول است که به افزایش واژگان من کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She tried to solve a crossword puzzle.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد جدول کلمات متقاطع را حل کند
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد جدول حل کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I give up. I just cannot solve this crossword puzzle.
[ترجمه گوگل]من تسلیم می شوم من فقط نمی توانم این جدول کلمات متقاطع را حل کنم
[ترجمه ترگمان] من تسلیم میشم من فقط نمیتونم این جدول حل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The London Times crossword puzzle really puzzles me.
[ترجمه گوگل]جدول کلمات متقاطع لندن تایمز واقعاً من را متحیر می کند
[ترجمه ترگمان]جدول جدول زمانی لندن واقعا مرا گیج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I think the crossword puzzle is too difficult for me.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم جدول کلمات متقاطع برای من خیلی سخت است
[ترجمه ترگمان]فکر کنم جدول حل کردن جدول مشکل برام سخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For example, do a crossword puzzle or read a new book.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، جدول کلمات متقاطع را انجام دهید یا یک کتاب جدید بخوانید
[ترجمه ترگمان]برای مثال، یک جدول را حل کنید و یا یک کتاب جدید بخوانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• puzzle which gives clues and players must find the right word to fit in the blank area

پیشنهاد کاربران

ازین جدولای لغات هستن تو روزنامه ها ک خونه خونه اند بعد یسری خونه هاش سفیده توشون کلمه باید حرف حرف کلمه پاسخ سوالو بنویسی بعد یه تیکه هاییشم مشکیه که باید خالی بذاریشون و اغلبم متاسفانه خیلی سختن نمیشه همه سوالاشونو جواب داد؛ ) . . .
منظورش ازوناس^^
جورچین واژگان
Make a crosswork puzzle:ساختن یک جدول لغات.
جدول معمایی
جدول کلمات متقاطع

بپرس