crosspiece

/ˈkrɒˌspis//ˈkrɒspiːs/

معنی: قسمت افقی و عرضی هر چیزی
معانی دیگر: قطعه (یا وصله یا تکه و غیره) ای که روبه روی قطعه ی دیگر قرار دارد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: anything, such as a bar, placed across something else.
مشابه: traverse

جمله های نمونه

1. Brace those sagging shelves with more crosspieces.
[ترجمه گوگل]قفسه های آویزان را با قطعات متقاطع بیشتری ببندید
[ترجمه ترگمان] اون قفسه ها رو با crosspieces بیشتری آماده کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The cross-piece is mortised into the upright post.
[ترجمه گوگل]قطعه متقاطع به ستون عمودی میخکوب شده است
[ترجمه ترگمان]قطعه صلیبی به سمت راست کشیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The typical crosspiece of the Frankish spear implies the use of the weapon from horseback.
[ترجمه گوگل]قطعه متقابل معمولی نیزه فرانک به معنای استفاده از سلاح از روی اسب است
[ترجمه ترگمان]The معمول نیزه فرانسوی به استفاده از سلاح بر روی اسب اشاره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On the crosspiece he had painted the words: Oliver Bean.
[ترجمه گوگل]روی قطعه متقاطع او این کلمات را نقاشی کرده بود: الیور بین
[ترجمه ترگمان]روی the کلمات او را نقاشی کرده بود: اولیور بین گلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He crosspiece with disapproval of her conduct.
[ترجمه گوگل]او با رفتار او مخالفت کرد
[ترجمه ترگمان]از این رفتار ناراضی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A banner suspended from a crosspiece, especially as a standard in an ecclesiastical procession or as the ensign of a medieval Italian republic.
[ترجمه گوگل]یک بنر آویزان شده از یک قطعه متقاطع، به ویژه به عنوان استاندارد در یک راهپیمایی کلیسایی یا به عنوان پرچم جمهوری قرون وسطایی ایتالیا
[ترجمه ترگمان]پرچمی که از یک crosspiece آویخته بود، به خصوص به عنوان یک استاندارد در یک مراسم کلیسایی و یا به عنوان the یک جمهوری قرون وسطایی ایتالیایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In some ancient cultures, the crosspiece intersecting the upright represented a ladder that helped a worshipper to reach God.
[ترجمه گوگل]در برخی از فرهنگ های باستانی، قطعه متقاطع که قائم را قطع می کند، نردبانی را نشان می دهد که به عبادت کننده کمک می کند تا به خدا برسد
[ترجمه ترگمان]در برخی از فرهنگ های کهن، crosspiece یک نردبان نشان داد که به عبادت کنندگان کمک کرد تا به خداوند برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The crosspiece of the trousers is not made well.
[ترجمه گوگل]قسمت ضربدری شلوار خوب دوخته نشده است
[ترجمه ترگمان]The شلوار خوب ساخته نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A pin, rod, or crosspiece fitted or inserted into a loop in a rope, chain, or strap to prevent slipping, to tighten, or to hold an attached object.
[ترجمه گوگل]یک سنجاق، میله یا قطعه متقاطع که در یک حلقه در یک طناب، زنجیر یا تسمه برای جلوگیری از لغزش، سفت کردن یا نگه داشتن یک جسم متصل نصب شده یا وارد می شود
[ترجمه ترگمان]یک سنجاق، میله ای، یا crosspiece نصب یا داخل یک حلقه طناب، زنجیر، یا بند برای جلوگیری از لغزش، تنگ کردن، یا نگه داشتن یک شی وابسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A structural crosspiece; a transom.
[ترجمه گوگل]یک قطعه متقاطع ساختاری؛ یک تراشه
[ترجمه ترگمان]ساختمانی در ساختمان، یک پنجره باز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The filter was constructed as shown in the diagram and then stood on the wooden crosspieces on top of the vat.
[ترجمه گوگل]فیلتر همانطور که در نمودار نشان داده شده ساخته شد و سپس بر روی قطعات چوبی بالای خمره قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]فیلتر طوری ساخته شد که در نمودار نشان داده شد و سپس روی سکوی چوبی بالای خم خم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A carpenter from Sam Son who had prepared the wooden crosspieces for the test raft was one member of the test-raft crew.
[ترجمه گوگل]یک نجار از سام سون که قطعات چوبی را برای قایق آزمایشی آماده کرده بود، یکی از اعضای خدمه قایق آزمایشی بود
[ترجمه ترگمان]یک نجار از پسر سام که the چوبی را برای کلک آماده کرده بود، یکی از اعضای گروه test بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Over one shoulder Khadgar could see the hilt of a huge sword, the crosspiece huge and jeweled.
[ترجمه گوگل]خدگر از روی یک شانه قبضه شمشیری عظیم را می دید که قطعه ضربدری آن بزرگ و جواهر بود
[ترجمه ترگمان]بالای یک شانه، دسته شمشیر بزرگی را می دید که crosspiece بزرگ و جواهر نشان را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In other cultures, the upright pointed the way to heaven and the crosspiece represented earthly influences.
[ترجمه گوگل]در فرهنگ های دیگر، افراد راست قامت راه را به سوی بهشت ​​نشان می دادند و قطعه متقاطع نشان دهنده تأثیرات زمینی بود
[ترجمه ترگمان]در فرهنگ های دیگر، عمودی راه را به آسمان نشان می داد و the نشان از تاثیرات زمینی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قسمت افقی و عرضی هر چیزی (اسم)
crosspiece

تخصصی

[نساجی] میله افقی - قطعه ارضی

انگلیسی به انگلیسی

• piece placed across something
bar of timber that extends over the windlass of a ship equipped with pins to secure the rigging when needed

پیشنهاد کاربران

بپرس