crossly


ترشروئى، عرضا، بطور متقاطع

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: in an ill-tempered manner.

جمله های نمونه

1. "He's so unreliable!" she said crossly.
[ترجمه گوگل]"او خیلی غیرقابل اعتماد است!" او متقاطع گفت
[ترجمه ترگمان]اون خیلی غیرقابل اعتماده او با عصبانیت گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. "I don't know," she said crossly.
[ترجمه گوگل]او با تعجب گفت: "نمی دانم "
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت گفت: نمی دونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She looked at her husband crossly.
[ترجمه گوگل]متقاطع به شوهرش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]زن با دلخوری به شوهرش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "No, no, no," Morris said crossly.
[ترجمه گوگل]موریس با صدای بلند گفت: نه، نه، نه
[ترجمه ترگمان]موریس با عصبانیت گفت: \" نه، نه، نه \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Our schedule goes crossly.
[ترجمه شاین] برناممون داره بد پیش میره
|
[ترجمه گوگل]برنامه ما به صورت متقاطع پیش می رود
[ترجمه ترگمان]برنامه مون داره بد میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. 'Well what did you expect?' she said crossly.
[ترجمه گوگل]'خوب، چه انتظاری داشتی؟' او متقاطع گفت
[ترجمه ترگمان]خوب، چه انتظاری داشتی؟ با عصبانیت گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mrs Taxos mumbled crossly again and opened one gnarled hand on the donkey's back.
[ترجمه گوگل]خانم تاکسوس دوباره زمزمه کرد و یک دست غرغر شده را روی پشت الاغ باز کرد
[ترجمه ترگمان]خانم Taxos دوباره با عصبانیت زیر لب گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Being Carrie she stared crossly out of the carriage window at the big mountain on the far side of the valley.
[ترجمه گوگل]او که کری بود از پنجره کالسکه به کوه بزرگ در سمت دور دره خیره شد
[ترجمه ترگمان]با اینکه کری بودن از پنجره کالسکه به کوه بزرگ در کناره دره خیره شده بود، از پنجره کالسکه به بیرون نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If pushed, it will reluctantly and rather crossly waddle down the beach and take refuge in the sea.
[ترجمه گوگل]اگر هل داده شود، با اکراه و نسبتاً متقاطع در ساحل قدم می زند و به دریا پناه می برد
[ترجمه ترگمان]اگر هل داده شود، با بی میلی و نسبتا کمی کج خلقی از ساحل سرازیر می شود و به دریا پناه می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Oh, really, she told herself crossly, you're becoming mawkish!
[ترجمه گوگل]اوه، واقعا، او به خودش گفت، تو داری کج میشی!
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت به خودش گفت: اوه، واقعا عبوس شدی، عبوس شدی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Crossly, he came out of the bushes and searched around for a dock leaf.
[ترجمه گوگل]متقاطع از بوته ها بیرون آمد و به دنبال برگ حوض گشت
[ترجمه ترگمان]سپس از میان بوته ها بیرون آمد و دنبال یک برگ کوچک گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She sighed crossly, was about to dispose of the paper when a wicked thought possessed her.
[ترجمه گوگل]او آهی کشید و قصد داشت کاغذ را دور بریزد که فکر شیطانی او را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]با دلخوری آه کشید، می خواست روزنامه را مرتب کند که فکر بدی به ذهنش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. " That's another matter, " he said crossly.
[ترجمه گوگل]او با صراحت گفت: این یک موضوع دیگر است
[ترجمه ترگمان]وی با عصبانیت گفت: \" موضوع دیگری است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. " I didn't study anything,'said Hung - chien crossly.
[ترجمه گوگل]هونگ چین متقاطع گفت: "من چیزی مطالعه نکردم "
[ترجمه ترگمان]chien با عصبانیت گفت: من هیچی رو مطالعه نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. No, indeed, Mrs Fairfax ,'I replied crossly. 'He looks much younger than that!
[ترجمه گوگل]نه، در واقع، خانم فیرفکس، من با صراحت پاسخ دادم او خیلی جوانتر از این به نظر می رسد!
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت جواب دادم: نه، واقعا، خانم فر فاکس خیلی کوچک تر از این به نظر می رسد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• angrily, irritably

پیشنهاد کاربران

in an annoyed or slightly angry way.
با عصبانیت، با دلخوری
عرضا شدن

بپرس