cross one's mind

/krɔs wʌnz maɪnd//krɒs wʌnz maɪnd/

به خاطر کسی خطور کردن، به فکر کسی رسیدن

انگلیسی به انگلیسی

• came to one's mind, occurred to one

پیشنهاد کاربران

☆ sth cross one's mind
چیزی به ذهن کسی خطور کردن
Ex. What was the first thing that crossed your mind when you won the prize?
وقتی جایزه رو بردی اولین چیزی که به ذهنت خطور کرد چی بود؟
خطور کردن و عبور کردن از ذهن
برای مدت کمی به چیزی فکر کنی