crop

/ˈkrɑːp//krɒp/

معنی: محصول، چینه دان، گیسو را زدن، حاصل دادن، سرشاخه زدن، چیدن
معانی دیگر: (کشاورزی) محصول، فرآورده، خرمن، آیش، گروه، دسته، (سر چیزی را) زدن یا بریدن یا جویدن، سرچین کردن، (مو) کوتاه کردن، ماشین کردن، (پرندگان و برخی حشرات) چینه دان (رجوع شود به: craw)، (کشاورزی) بازده، پوست دباغی شده (و بریده نشده)، تخته پوست، دسته ی تازیانه، ته شلاق، شلاق سواری (بر اسب)، موی کوتاه، موی ماشینی، (محصول کشاورزی) برداشت کردن، کاشتن و پروراندن و درو کردن، به عمل آوردن، رویاندن، محصول دادن، چریدن، سرقیچی، سرشمش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: cream of the crop
(1) تعریف: agricultural plants or produce.
مترادف: harvest
مشابه: produce

(2) تعریف: the harvest of one or more agricultural products in a year or a season.
مترادف: harvest, yield
مشابه: production

(3) تعریف: any group or collection, as of people, products, or ideas, that appears within a short time.
مترادف: batch
مشابه: assortment, collection, lot, selection, supply

- a crop of new musicals on Broadway
[ترجمه گوگل] مجموعه ای از موزیکال های جدید در برادوی
[ترجمه ترگمان] که در خیابان برادوی مشغول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a new crop of students
[ترجمه گوگل] یک محصول جدید از دانش آموزان
[ترجمه ترگمان] یک محصول جدید از دانش آموزان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a whip handle, or the short riding whip used on horses.
مشابه: handle, stock, strap, whip

(5) تعریف: a clipping, as of an animal's ear.
مشابه: clip, earmark

(6) تعریف: a short haircut.
مشابه: bob, crew cut, cut, haircut

(7) تعریف: a pouch in the esophagus of a bird, in which food is stored and prepared for digestion, or a similar digestive organ in lower animals such as insects and earthworms.
مترادف: craw
مشابه: esophagus, gullet, maw, throat
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: crops, cropping, cropped
(1) تعریف: to cut off the top or ends of (grass, hair, or the like).
مترادف: top, trim
مشابه: clip, cut, graze, lop, mow, prune, shear, snip

(2) تعریف: to trim.
مترادف: clip, trim
مشابه: bob, cut, dock, lop, mow, prune, shear, snip

- She cropped the photo before she mounted it.
[ترجمه گوگل] او عکس را قبل از نصب آن برش داد
[ترجمه ترگمان] قبل از آن که سوار شود، عکس را پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to clip or mark by clipping (an animal's ears).
مشابه: clip, cut, earmark, mark

(4) تعریف: to cause to produce a crop or crops.
مشابه: plant, produce
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cropless (adj.)
عبارات: crop up
• : تعریف: to plant or produce a crop or crops.
مشابه: plant, produce

جمله های نمونه

1. crop failure spells famine for next year
خرابی محصول از قحطی در سال آینده حکایت دارد.

2. crop yields have been phenomenal
بازده محصولات چشمگیر بوده است.

3. crop up (or out)
1- (عامیانه - به ویژه چیزهای ناخوشایند) ناگهان ظاهر شدن یا به وجود آمدن

4. a crop of lies
یک مشت دروغ

5. goats crop grass
بزها علف را سرچین می کنند.

6. repeated crop failures brought on famine
ضایع شدن پی درپی محصولات موجب قحطی شد.

7. seed crop
محصول بذری

8. subsistence crop
محصولی که فقط برای مصرف کشاورز کافی است

9. a bumper crop
محصول فراوان

10. a new crop of students
یک سری (گروه) دانشجوی جدید

11. neck and crop
کاملا،کلا،تماما

12. the variance in crop yields has to do with the kind of soil
تفاوت بازده محصولات بستگی به نوع خاک دارد.

13. cream of the crop
گل سر سبد،بهترین،نخبه ترین،سرآمد،سرچین

14. clover is a forage crop
شبدر خوراک دام است.

15. potatoes were the staple crop of irland
سیب زمینی محصول عمده ی ایرلند بود.

16. the freeze destroyed the crop
یخ بندان محصولات را از بین برد.

17. this year our apple crop is good
محصول سیب ما امسال خوب است.

18. to gather the wheat crop
محصول گندم را درو کردن و انباشتن

19. we must get the crop in before it rains
باید قبل از اینکه باران بیاید محصول را جمع آوری کنیم.

20. the rain betokens a good crop
باران محصول خوبی را نوید می دهد.

21. to forecast the next year's crop yields
میزان محصولات کشاورزی سال دیگر را پیش بینی کردن

22. an orchard that yielded a good crop
باغ میوه ای که محصول خوبی داد.

23. this year we are having a bumper crop of cucumbers
امسال محصول خیار خیلی عالی بوده است.

24. The size of the crop depends on the productivity of the soil.
[ترجمه گوگل]اندازه محصول به بهره وری خاک بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]اندازه محصول بستگی به بهره وری خاک دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. They measured and lofted the remainder of the crop.
[ترجمه گوگل]آنها باقیمانده محصول را اندازه گیری کردند و بلند کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بقیه محصول را اندازه گیری و تفسیر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The bamboo shoots in spring crop out after rain.
[ترجمه گوگل]شاخه های بامبو در بهار پس از باران بیرون می آیند
[ترجمه ترگمان]ساقه های بامبو بعد از باران در فصل بهار به بیرون پرتاب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. There is a large crop of mistakes in your essay.
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی اشتباه در مقاله شما وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در مقاله شما یک محصول بزرگ از اشتباه ات وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The programme brought quite a crop of complaints from viewers.
[ترجمه گوگل]این برنامه شکایات زیادی از بینندگان به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]این برنامه باعث شکایاتی از سوی بینندگان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. A green manure is a crop grown mainly to improve soil fertility.
[ترجمه گوگل]کود سبز محصولی است که عمدتاً برای بهبود حاصلخیزی خاک کشت می شود
[ترجمه ترگمان]کود سبز یک محصول است که عمدتا برای بهبود باروری خاک کشت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Bamboo produces an annual crop of cane.
[ترجمه گوگل]بامبو یک محصول سالانه نیشکر تولید می کند
[ترجمه ترگمان]بامبو، محصول سالیانه نیشکر تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محصول (اسم)
turnover, produce, fabric, crop, product, production, yield, vintage, proceeds, output, harvest

چینه دان (اسم)
crop

گیسو را زدن (فعل)
crop

حاصل دادن (فعل)
crop

سرشاخه زدن (فعل)
trim, lop, pare, crop, prune

چیدن (فعل)
cut, trim, lop, arrange, set, pick up, pluck, pick, mow, pull, pare, clip, crop, flunk, pick over, snip, skive, tear away

تخصصی

[کامپیوتر] حذف قسمتی از یک تصویر گرافیک های کامپیوتری
[زمین شناسی] محصول ،سرشاخه زدن، حذف قسمتی از یک تصویر در گرافیک های کامپیوتری
[نساجی] محصول

انگلیسی به انگلیسی

• harvest, produce (agriculture); group; sac-like enlargement in the gullet of a bird which serves as a receptacle for partially digested food which is either digested or fed to nestlings; whip; short haircut
harvest; cut short, clip; cause to yield produce
crops are plants such as wheat and potatoes that are grown in large quantities to be stored, processed, or sold.
the plants that are collected at harvest time are referred to as a crop.
you can also refer to a group of people or things that appear together as a crop; an informal use.
when an animal crops grass or leaves, it eats them.
see also cash crop.
if something crops up, it happens or appears unexpectedly; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

( اسب سواری ) شلاق
محصول
مثال: They harvested the wheat crop.
آن ها محصول گندم را برداشت کردند.
crop plants
گیاهان زراعی
برش زدن تصویر. وقتی می خواهیم حاشیه های تصویر را حذف کنیم در رایانه حاشیه های آن تصویر را برش می زنیم
crop: محصول کشاورزی
محصول و کشت
بریدن ( عکس )
محصول زراعی
ساختن
Crop up
Many new buildings have cropped up
کشت، محصول
[عکاسی و فیلمبرداری] حذف جزئیات غیرضروری
crop ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: گیاه زراعی
تعریف: گیاهی که در مقیاس بزرگ به دست انسان برای استفاده از میوه و دانه و الیاف و ریشه و گل کشت می شود
محصول یا محصولات کشاورزی
چینه دان
Crop : محصول
Crops : محصولات
Corpse : جسد - جنازه
بریدن و کوچک کردن
to cut off short; trim
مثل crop photo
گیاه زراعی
چینه دان
محصول کشاورزی
بز ماده بالغ ( بالاتر از یک سال ) مترادف میش در گوسفند
Share Crop System Sukuk
اوراق مساقات.
محصولات کشاورزی
دسته ٫گروه
گیاه زراعی
محصول
حاصل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس