criticizing


معنی: عیب جو

جمله های نمونه

1. recently she has stopped criticizing
اخیرا دست از انتقاد کشیده است.

2. some of the goody-goody pilgrims kept criticizing others
برخی از زوار اهل ریا و سالوس مرتبا از دیگران خرده می گرفتند.

مترادف ها

عیب جو (صفت)
censorious, criticizing, faultfinding

انگلیسی به انگلیسی

• act of giving an evaluation of good and bad qualities; process of commenting; act of expressing disapproval of someone or something (also criticising)

پیشنهاد کاربران

بپرس