فعل ناگذر ( intransitive verb )مشتقات: criticizingly (adv.)
• (1)تعریف: to judge something or someone in regard to flaws and strengths. • مشابه: judge
• (2)تعریف: to find faults or flaws. • مترادف: carp, chide, nitpick • مشابه: complain, pick, reprove
جمله های نمونه
1. we read and criticize each other's poetry
ما اشعار همدیگر را می خوانیم و نقد می کنیم.
2. i won't have you criticize my father!
اجازه نخواهم داد از پدرم انتقاد کنی !
3. it was unhealthy to criticize the government
انتقاد از دولت خطرناک بود.
4. it's not my place to criticize her
وظیفه ی من نیست که او را سرزنش کنم.
5. the governmental steamroller had denied everyone the right to criticize
نیروی سرکوبگر دولت اجازه ی انتقاد را از همه سلب کرده بود.
6. It may seem harsh to criticize him after his death.
[ترجمه A.A] انتقاد کردن بعد از مرگش بد به نظر میرسد
|
[ترجمه گوگل]ممکن است انتقاد از او پس از مرگش سخت به نظر برسد [ترجمه ترگمان]انتقاد کردن از او پس از مرگش بسیار زننده به نظر می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She started to criticize me, then she suddenly backed off.
[ترجمه A.A] او شروع به انتقاد از من کرد بعد یکمرتبه جا زد ( دست را تو رفت )
|
[ترجمه گوگل]او شروع به انتقاد از من کرد، سپس ناگهان عقب نشینی کرد [ترجمه ترگمان]او شروع به انتقاد از من کرد و ناگهان عقب رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Ron does nothing but criticize and complain all the time.
[ترجمه English lover] رون هیچ کاری به جز اننقاد کردن و شکایت کردن در تمام وقت نمی کند
|
[ترجمه گوگل]رون کاری جز انتقاد و شکایت مدام انجام نمی دهد [ترجمه ترگمان]رون هیچ کاری جز انتقاد کردن و شکایت کردن ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. You were quite right to criticize him.
[ترجمه گوگل]شما کاملا حق داشتید از او انتقاد کنید [ترجمه ترگمان]تو حق داشتی از او انتقاد کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. You can ill afford to criticize others when you behave so badly yourself.
[ترجمه گوگل]وقتی خودتان اینقدر بد رفتار می کنید، نمی توانید از دیگران انتقاد کنید [ترجمه ترگمان]وقتی این قدر بد رفتار می کنی از پس دیگران انتقاد می کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. With the benefit of hindsight, it's easy to criticize.
[ترجمه گوگل]با بهره مندی از آینده نگری، انتقاد آسان است [ترجمه ترگمان]با استفاده از این درک، انتقاد کردن آسان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. One should never criticize if one is not sure of one's facts.
[ترجمه گوگل]اگر از حقایق خود مطمئن نیست، هرگز نباید انتقاد کرد [ترجمه ترگمان]اگر کسی از حقایق مسلم مطمئن نباشد هرگز نباید انتقاد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Would you like to read and criticize my new novel?
[ترجمه گوگل]آیا دوست دارید رمان جدید من را بخوانید و نقد کنید؟ [ترجمه ترگمان]دوست داری رمان جدیدم را بخوانی و نقد کنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I've never heard her criticize you - I think you imagine it.
[ترجمه Mahshid] من هرگز نشنیده ام اون تو رو سرزنش کنه، من فکر میکنم این تصور توعه!
|
[ترجمه گوگل]من هرگز نشنیده ام که او از شما انتقاد کند - فکر می کنم شما آن را تصور می کنید [ترجمه ترگمان]تا به حال نشنیده بودم که انتقاد او از تو باشد - فکر می کنم تصورش را بکنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Without wanting to criticize, I think you could have done better.
[ترجمه گوگل]بدون اینکه بخواهم انتقاد کنم، فکر می کنم می توانستی بهتر عمل کنی [ترجمه ترگمان]، بدون اینکه بخوام انتقاد کنم فکر کنم تو هم میتونستی بهتر عمل کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• disapprove, censure, find fault if you criticize someone or something, you express your disapproval of them by saying what you think is wrong with them. if you criticize a work of art, literature, music, and so on, you form judgements and opinions about it after considering it carefully.
پیشنهاد کاربران
انتقاد کردن، نقد کردن مثال: She criticized the government's handling of the situation. او از رویکرد دولت در برابر اوضاع انتقاد کرد.