اسم ( noun )
• (1) تعریف: anyone who judges or evaluates.
• مترادف: evaluator, judge
• مشابه: censor, editor, reviewer
• مترادف: evaluator, judge
• مشابه: censor, editor, reviewer
- Teenagers can be tough critics of video games.
[ترجمه حمیدرضا شعبانی] نوجوانان می توانند عیار دقیق بازی های تصویری را بسنجند.|
[ترجمه گوگل] نوجوانان می توانند منتقدان سرسخت بازی های ویدیویی باشند[ترجمه ترگمان] نوجوانان می توانند منتقدان سرسخت بازی های ویدیویی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My friend is a gentle but reliable critic of my writing.
[ترجمه حمیدرضا شعبانی] دوستم یک منتقد باملاحظه و مطمئن برای نوشته های من است.|
[ترجمه گوگل] دوست من منتقد ملایم اما قابل اعتماد نوشته های من است[ترجمه ترگمان] دوستم یک منتقد آرام ولی قابل اعتماد برای نویسندگی من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person whose work is to write evaluations of literary, artistic, or other cultural works.
• مترادف: reader, reviewer
• مشابه: censor, commentator, editor, editorialist
• مترادف: reader, reviewer
• مشابه: censor, commentator, editor, editorialist
- Critics loved the film, but it did not attract large audiences.
[ترجمه حمیدرضا شعبانی] به جزشماری از منتقدانی که فیلم را دوست داشتند، مخاطبان زیادی جذب آن نشدند.|
[ترجمه گوگل] منتقدان فیلم را دوست داشتند، اما تماشاگران زیادی را جذب نکرد[ترجمه ترگمان] منتقدان فیلم را دوست داشتند، اما تماشاگران زیادی را جذب نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you read what the critics had to say about the new restaurant?
[ترجمه حمیدرضا شعبانی] آن چه را که منتقدان درباره ی این رستوران جدید گفته اند، خوانده اید؟|
[ترجمه گوگل] آیا آنچه منتقدان درباره رستوران جدید گفته اند را خوانده اید؟[ترجمه ترگمان] آیا شما چیزی را که منتقدان در مورد رستوران جدید گفته بودند را خوانده بودید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: one who tends to criticize and find faults.
• مترادف: faultfinder, fussbudget, nitpicker
• متضاد: advocate, apologist, exponent
• مشابه: censor, detractor, quibbler
• مترادف: faultfinder, fussbudget, nitpicker
• متضاد: advocate, apologist, exponent
• مشابه: censor, detractor, quibbler
- I don't need a critic right now; I need some sympathy.
[ترجمه حمیدرضا شعبانی] فعلن بیشتر از نقد، به کمی همدردی نیاز دارم!|
[ترجمه گوگل] من در حال حاضر نیازی به منتقد ندارم نیاز به همدردی دارم[ترجمه ترگمان] من در حال حاضر به یک منتقد احتیاج ندارم، کمی همدردی لازم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Everything has to be just right for my mother-in-law because she is such a critic.
[ترجمه سید امیر] برای مادر زن ( مادر شوهر ) من همه جیز باید بدون نقص باشد چون اوجنین منتقد ( سخت گیری ) است.|
[ترجمه گوگل] همه چیز باید برای مادرشوهرم درست باشد زیرا او چنین منتقدی است[ترجمه ترگمان] همه چیز باید درست برای مادر من درست باشد، زیرا او یک منتقد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید