crisscross

/ˈkrɪˌskrɒs//ˈkrɪskrɒs/

معنی: متقاطع، تقاطی، تقاطع کردن
معانی دیگر: ضربدری، چلیپایی، همبر، امضای اشخاص بی سواد (که به جای نوشتن ضربدر می گذارد)، (پارچه و غیره) طرح چلیپایی، سردرگمی، سوتفاهم، برخورد، با ضربدر مشخص کردن، چلیپایی کردن، همبر کردن، دارای نقش چلیپایی کردن، به طور متقاطع (همبر) حرکت کردن، کج، یک وری، مورب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: with two or more lines crossing each other.
مشابه: cross

- The sweater was woven in a crisscross pattern.
[ترجمه زهرا] ژاکت باالگوی ضربدری بافته شده بود
|
[ترجمه گوگل] ژاکت به صورت ضربدری بافته شده بود
[ترجمه ترگمان] پلیور با طرح متقاطع بافته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a mark or pattern of two or more lines crossing each other.

- He filled the page with crisscrosses.
[ترجمه طاها] او صفحه را با سردرگمی پر کرد
|
[ترجمه گوگل] صفحه را با خطوط متقاطع پر کرد
[ترجمه ترگمان] صفحه را با crisscrosses پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in a crosswise manner or pattern.

- Lay the logs crisscross.
[ترجمه گوگل] کنده ها را به صورت متقاطع قرار دهید
[ترجمه ترگمان] چوب ها رو بذار کنار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: crisscrosses, crisscrossing, crisscrossed
(1) تعریف: to make crossing lines over.

- Tire tracks crisscrossed one another in the mud.
[ترجمه گوگل] رد تایرها در گل و لای از یکدیگر عبور می کردند
[ترجمه ترگمان] رد لاستیک یکی دیگه رو توی گل قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The chef crisscrossed the ham with lines of cloves.
[ترجمه گوگل] سرآشپز روی ژامبون را با خطوط میخک تلاقی کرد
[ترجمه ترگمان] آشپز با نخ میخک به طور قطع گوشت را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move back and forth over.
مشابه: traverse

- The police crisscrossed the woods looking for the boy.
[ترجمه گوگل] پلیس به دنبال پسرک از جنگل عبور کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس جنگل را قطع کرد و دنبال پسر می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to form a pattern of crossed lines.

- The lines on the globe crisscross.
[ترجمه گوگل] خطوط روی کره زمین متقاطع هستند
[ترجمه ترگمان] خط روی کره روی هم وارونه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His car swung round at the crisscross.
[ترجمه گوگل]ماشینش در چهارراه چرخید
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به صورت وارونه در حرکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Railway lines crisscross the countryside.
[ترجمه گوگل]خطوط راه آهن از حومه شهر عبور می کنند
[ترجمه ترگمان]خطوط راه آهن بر فراز حومه شهر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Statesmen will crisscross the Continent.
[ترجمه گوگل]دولتمردان از قاره عبور خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]Statesmen از اروپا عبور خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Inside the box was a crisscross of wires.
[ترجمه گوگل]داخل جعبه یک سیم متقاطع بود
[ترجمه ترگمان]داخل جعبه، crisscross از سیم ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Afterward, Earhart would write about her adventure and crisscross the United States on lecture tours he had arranged.
[ترجمه گوگل]پس از آن، ارهارت در مورد ماجراجویی خود می‌نویسد و در تورهای سخنرانی که ترتیب داده بود، ایالات متحده را طی می‌کرد
[ترجمه ترگمان]پس از آن، Earhart در مورد ماجراجویی او و crisscross از ایالات متحده در تورهای سخنرانی که ترتیب داده بود خواهد نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And solving method of breaking stroke phenomena of crisscross stroke is given.
[ترجمه گوگل]و روش حل شکست پدیده سکته مغزی متقاطع ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]و روش حل مساله شکستن پدیده ضربه of به صورت وارونه ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Crisscross the country attending antiwar demonstrations?
[ترجمه گوگل]در سراسر کشور در تظاهرات ضد جنگ شرکت می کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا کشور در تظاهرات ضد جنگ شرکت می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The crisscross inlet and outlet make various types of lamp routing possible.
[ترجمه گوگل]ورودی و خروجی متقاطع انواع مختلف مسیریابی لامپ را امکان پذیر می کند
[ترجمه ترگمان]ورودی و خروجی crisscross انواع مختلفی از مسیریابی نور را ممکن می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Four - lane highways crisscross the country.
[ترجمه گوگل]بزرگراه های چهار خطه در سراسر کشور
[ترجمه ترگمان]بزرگراه های چهار بانده بر روی این کشور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Regard a severe loss as the enterprise, contradictory crisscross, difficult problem is very much.
[ترجمه گوگل]با توجه به زیان شدید به عنوان شرکت، متناقض متقاطع، مشکل بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]به ملاحظه از دست دادن شدید به عنوان یک شرکت، مشکل سخت و متناقض بسیار زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Highways crisscross, and accessible transportation is very convenient.
[ترجمه گوگل]بزرگراه ها متقاطع هستند و حمل و نقل در دسترس بسیار راحت است
[ترجمه ترگمان]بزرگراه ها crisscross هستند و حمل و نقل در دسترس بسیار مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Axial steel struts of crisscross section need to be checked on torsional buckling.
[ترجمه گوگل]پایه های فولادی محوری با مقطع متقاطع باید در کمانش پیچشی بررسی شوند
[ترجمه ترگمان]پایه های فولادی که از قسمت وارونه آویزان شده اند باید روی عرشه کشتی خم شوند و خم شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. South western China: single cropping and double cropping crisscross cultivated region.
[ترجمه گوگل]جنوب غربی چین: منطقه کشت متقاطع تک کشت و دو کشت
[ترجمه ترگمان]چین غربی: تک cropping و دو double cropping crisscross
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In this area mountains rise steeply and rivers crisscross.
[ترجمه گوگل]در این منطقه کوه ها به شدت بالا می روند و رودخانه ها متقاطع هستند
[ترجمه ترگمان]در این منطقه کوه ها steeply و رودخانه ها وارونه جلوه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متقاطع (صفت)
transverse, traverse, crisscross, crossover, intersecting, secant

تقاطی (صفت)
cross, crisscross

تقاطع کردن (فعل)
meet, cross, intersect, interlace, crisscross, intercross, intertwine

انگلیسی به انگلیسی

• crisscross pattern, network formed by intersecting lines
mark with intersecting lines; intersect a number of times, cross repeatedly; move back and forth
crossing, characterized by intersecting lines
crosswise, in a crisscross manner
mark with intersecting lines; intersect a number of times, cross repeatedly; move back and forth
if things criss-cross a place, they create a pattern of crossed lines in it or on it.
a criss-cross pattern or design has lines crossing each other.

پیشنهاد کاربران

۱. ضربدری. متقاطع ۲. به طور ضربدری. به حالت متقاطع / ۱. شبکه ۲. همدیگر را قطع کردن. ۳. قطع کردن. ایجاد شبکه کردن ۴. ضربدر زدن. با ضربدر علامت گذاشتن
مثال:
score the wood in crisscross patterns.
چوب را در الگوهای ضربدری خط بینداز.
مشبک
Wood is in criss cross patern
جولان دادن؛ این طرف و آن طرف رفتن
( v ) حالت ضربدری داشتن
( adj ) ضربدری، متقاطع
( n ) ضربدر
چهارزانو ( نشستن )
محصور کردن
ضربدری
شطرنجی
transitive verb
1 : to mark with intersecting lines
2 : to pass back and forth through or over
intransitive verb
1 : to go or pass back and forth
2 : overlap, intersect

متقاطع، تقاطعی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس