crisp

/ˈkrɪsp//krɪsp/

معنی: سیب زمینی برشته، چیز خشک و ترد، چیز خشک، ترد، مجعد، پرچین و شکن، موج دار کردن، مجعد شدن، حلقه حلقه کردن
معانی دیگر: برشته، خشک، سوخاری، قاق، تر و تازه، پرطراوت، شاداب، پرشور، پرحرارت، نیروبخش، طرب انگیز، تازه، جانانه، (مو) وز کرده، زبر و دارای فرهای ریز، ترد کردن یا شدن، تر و تازه کردن یا شدن، برشته کردن یا شدن، موجدار، چین و چروکدار، خوردنی ترد: شیرینی خشک، هر خوراکی که رویه یا پوسته ی ترد داشته باشد، (انگلیس) چیپس سیب زمینی سرخ کرده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: crisper, crispest
(1) تعریف: firm but brittle, as a cracker.
مترادف: crackly, crunchy
متضاد: soft
مشابه: breakable, brittle, crumbly, friable

(2) تعریف: firm and fresh.
مترادف: crunchy, hard
مشابه: firm, fresh

- crisp salad greens
[ترجمه گوگل] سبزی سالاد ترد
[ترجمه ترگمان] سبزیجات برشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: brisk.
مترادف: brisk
مشابه: bracing, cold, cool, dry, nippy, stimulating

- a crisp breeze
[ترجمه گوگل] یک نسیم تند
[ترجمه ترگمان] نسیم خنکی می وزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a crisp manner
[ترجمه گوگل] روشی واضح
[ترجمه ترگمان] رفتارش ملایم بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: succinct and clear.
مترادف: brief, clear, concise, snappy, succinct
متضاد: rambling
مشابه: clean, confident, incisive, neat, pithy, precise, quick, short, simple

- a crisp summary of the facts
[ترجمه گوگل] خلاصه ای دقیق از حقایق
[ترجمه ترگمان] خلاصه مختصر و قطعی از واقعیات،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: crisps, crisping, crisped
• : تعریف: to make or become crisp.
مترادف: toast
مشابه: brown, rejuvenate, restore, revitalize
اسم ( noun )
مشتقات: crisply (adv.), crisper (n.), crispness (n.)
(1) تعریف: a baked fruit dessert with a crisp crumb topping.
مشابه: brown betty, cobbler

- apple crisp
[ترجمه گوگل] سیب به شکل چیپس برش خورده
[ترجمه ترگمان] apple
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (chiefly British) a very thin slice of potato that is deep-fried and seasoned with salt and sometimes other flavorings; potato chip.

جمله های نمونه

1. crisp air
هوای تازه

2. crisp celery
کرفس تر و تازه

3. a crisp dialogue
گفت و شنود پرحرارت

4. a crisp tennis shot
ضربه ی جانانه در تنیس

5. a crisp uniform
اونیفورم تر و تازه

6. thick, crisp hair
موی پرپشت و موجدار

7. to a crisp
(خوراک) سوخته

8. potato chips are crisp
سیب زمینی سرخ کرده (چیپس) ترد است.

9. dinner burned to a crisp
شام سوخته،شام زیاد پخته شده

10. Bake for ten minutes until the pastry is crisp and golden.
[ترجمه گوگل]ده دقیقه بپزید تا شیرینی ترد و طلایی شود
[ترجمه ترگمان]تا ده دقیقه Bake Bake تا the ترد و طلایی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The meat should be nice and crisp on the outside.
[ترجمه گوگل]گوشت باید از بیرون خوب و ترد باشد
[ترجمه ترگمان]گوشت باید در بیرون گرم و ترد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She counted out five crisp new $100 bills.
[ترجمه گوگل]او پنج اسکناس 100 دلاری جدید را شمرد
[ترجمه ترگمان]او پنج لایحه جدید ۱۰۰ دلاری را شمرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Cook the bacon until it begins to crisp.
[ترجمه گوگل]بیکن را بپزید تا شروع به ترد شدن کند
[ترجمه ترگمان]قبل از شروع به برشته شدن، گوشت را کوک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The crisp snow crunched as we walked through it.
[ترجمه گوگل]وقتی از میان آن رد شدیم برف تند خرد شد
[ترجمه ترگمان]همچنان که از آن عبور می کردیم، برف crisp خرد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Stir-fry the vegetables until crisp.
[ترجمه گوگل]سبزیجات را هم بزنید تا ترد شوند
[ترجمه ترگمان]سبزیجات را تا خشک کنید و هم بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He stepped carefully through the crisp, deep snow.
[ترجمه گوگل]او با احتیاط از میان برف ترد و عمیق عبور کرد
[ترجمه ترگمان]او با احتیاط از میان برف های سنگین و عمیق قدم برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was a glorious winter day - crisp and clear.
[ترجمه گوگل]یک روز زمستانی با شکوه بود - واضح و روشن
[ترجمه ترگمان]یک روز گرم و درخشان زمستانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیب زمینی برشته (اسم)
crisp

چیز خشک و ترد (اسم)
crisp

چیز خشک (اسم)
crisp

ترد (صفت)
tender, plucky, soft, fragile, brittle, frangible, friable, crisp, crispy, eggshell, mealy

مجعد (صفت)
crisp, crispy, frizzy, frizzly, curly

پرچین و شکن (صفت)
crisp, crispy, wavy

موج دار کردن (فعل)
crisp, corrugate, undulate, wimple

مجعد شدن (فعل)
crisp

حلقه حلقه کردن (فعل)
crisp

تخصصی

[صنعت] قطعی، اعداد کلاسیک (در مقابل اعداد فازی)
[نساجی] فر و موج دادن - مجعد شدن - حلقه ای نمودن - موج دار شدن

انگلیسی به انگلیسی

• potato chip (british); baked desert of fruit covered with a crunchy topping (i.e. apple crisp)
make brittle or crunchy; become brittle; curl
brittle, easily broken; sharp and clear (manner of speaking, tone of voice); lively
something that is crisp is pleasantly stiff and fresh.
crisps are very thin slices of potato that have been fried until they are hard and crunchy.
crisp air or weather is pleasantly fresh, cold, and dry.
a crisp remark or response is brief and perhaps unfriendly.

پیشنهاد کاربران

یه اصطلاح داریم برای برفی که زیاده و تازه اومده بهش میگن
Crisp Snow
When something is described as “crisp, ” it means that it is clear and easily understood.
واضح و به راحتی قابل درک
مثال؛
Your essay is well - written and crisp.
In a conversation, someone might say, “Let me explain it to you in a crisp way. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A presenter might say, “I want to deliver a crisp and concise presentation. ”

بر خلاف نظر دوستان معنیش چیپس نمیشه، اگه میخواید بگید چیپس باید بگید "crisps" چون همیشه به صورت جمع به کار میره.
معنی رایج کلمه crisp میشه تر و تازه اما همراه با خشکی یا سفتی ( بسته به اسمی که همراه باهاش به کار میره )
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: Crisp morning ( منظور اول صبحیه که هوا روشن و سرد و خشکه )
a crisp apple ( منظور یک سیب تازه و سفته )

صدای شفاف و واضح هم معنی میده
اسم:
1. چیپس ( British ) = chips ( American )
2. اسم یه خوراکی و دسری هم هست
صفت:
1. ترد و برشته = crispy
Bake until the pastry is golden and crisp.
2. تر و تازه ( سبزی و میوه )
...
[مشاهده متن کامل]

a crisp apple
3. هوای تازه و خنک و مطبوع
It was a crisp winter morning
The air was crisp and clear and the sky was blue.
4. صاف و بدون چروک و تاخوردگی ( کاغذ و پارچه و پول و. . . )
The sheets looked clean and crisp.
a crisp white shirt
5. محکم و خشک ( برای برف و برگ و. . . ) که تحت فشار یه صدای باحالی میده
crisp snow
6. واضح و مشخص و آشکار ( صدا و تصویر و. . . )
The recording sounds very crisp, considering its age.
7. قاطع و محکم ( طرز صحبت کردن فرد ) طوری که نشون میده اون آدم سرش شلوغه و یا الان داره دوستانه حرف نمیزنه ( بار منفی داره )
Her answer was crisp, and she gave no details.
فعل:
1. ترد و برشته کردن ( شدن )
Cook until the bacon starts to crisp.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : crisp
✅️ اسم ( noun ) : crispness / crisp
✅️ صفت ( adjective ) : crisp / crispy
✅️ قید ( adverb ) : crisply
🌐 کلماتی کاربردی برای بیان هوای سرد:
✅️ bleak – very cold and grey
✅️ biting – so cold that it makes you feel uncomfortable
✅️ brisk – fairly cold and a fairly strong wind is blowing
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ crisp – cold and dry
✅️ fresh – fairly cold and the wind is blowing
✅️ frosty – cold enough to produce frost
✅️ hard – a very cold winter
✅️ harsh – extremely cold and unpleasant
✅ icy – very cold, like ice
✅ raw – cold and unpleasant
✅ snowy – covered with snow
منبع: www. writerswrite. co. za

لطفا برای Crisp communication ترجمه ارایه بدین، برخورد صریح / خشک درسته؟ ( رشته بیزینس ، مدیریت ، حسابداری )
برگ های خشک و ترد
واضح، قطعی
چیپس
به بریتیش میشه crisp
به آمریکایی میشهchips
Adjective :
واضح
شفاف
تَر و تازه
Clear
به عنوان مثال:
1. The sound from the new speakers is very crisp
2. a crisp apple
3. A crisp image
منابع• https://dictionary.cambridge.org/amp/english/crisp
به نقل از هزاره:
صفت.
1. {بیسکوییت و غیره} خشک، شکننده، ترد؛ {میوه وسبزی} تازه، تروتازه 2. {هوا} سرد و خشک، گزنده؛ 3. {مو} فرفری 4. {شیوه، پاسخ} قاطع، دقیق، صریح 5. {تصویر، طرح} واضح، مشخص، آشکار 6. {کاغذ، پارچه} صاف، شق ورق، بدون چروک
...
[مشاهده متن کامل]

اسم 7. چیپس
فعل 8. ( در بریتانیا ) برشته کردن. 9. ( در بریتانیا ) برشته شدن
Crisply ( adv )
قید
1. {پختن} به صورتی برشته، کاملاً برشته 2. {اتو کردن} کاملاً صاف 3. {گفتن} با لحنی خشک، به سردی؛ با صراحت

( هزاره ) [کاغذ، پارچه] صاف، شق و رق، بدون چروک
Biscuits will stay crisp if you keep them in an airtight container
Crisp همون چیپس خودمونه crisps هم میگن
Chips هم میگن جفتش درسته هر کدومو دوست داشتید میتونید بگید
من خودم با همون chips حال میکنم بیشتر و عادت شده برای ما ایرانیا گفتنش
معنی دیگش "ترد و برشته" هست
ترد
برشته و ترد
هوای تازه
هوای مطبوع ( سرد و خشک )

چیپس
ورق های نازک سیب زمینی سرخ شده
اعدادقطعی
برای ریاضیات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس