crippled

/ˈkrɪpl̩//ˈkrɪpl̩/

معنی: چلاق
معانی دیگر: لنگ، زمین گیر، عاجز، لنگ کردن، فلج کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: a word used to describe a person or animal who is not able to use their arms or legs.

- The crippled man got out of his wheelchair.
[ترجمه گوگل] مرد معلول از ویلچرش پیاده شد
[ترجمه ترگمان] مردی که فلج شده بود از روی ویلچر بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the crippled ship managed to hobble into port
کشتی صدمه دیده به سختی خود را به بندرگاه رساند.

2. arthritis has crippled her
ورم و درد مفاصل او را از حرکت انداخته است.

3. inflation had crippled the country's economy
تورم اقتصاد کشور را فلج کرده بود.

4. a coastguard cutter towed the crippled ship to harbor
یک قایق پاسداران ساحلی کشتی از کار افتاده را تا بندرگاه یدک کشی کرد.

5. She was crippled in a car accident.
[ترجمه Hyouka] او در یک تصادف رانندگی فلج شده بود.
|
[ترجمه گوگل]او در یک تصادف رانندگی فلج شد
[ترجمه ترگمان] اون توی یه حادثه رانندگی فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Will she be crippled for life?
[ترجمه گوگل]آیا او برای زندگی فلج خواهد شد؟
[ترجمه ترگمان]آیا او برای زندگی فلج خواهد شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was crippled in the war.
[ترجمه گوگل]او در جنگ فلج شده بود
[ترجمه ترگمان]او در جنگ فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In later life she was crippled with arthritis.
[ترجمه گوگل]در اواخر زندگی او به دلیل آرتروز فلج شد
[ترجمه ترگمان]در زندگی بعد از ورم مفاصل فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a child she contracted polio and was crippled for life.
[ترجمه گوگل]در کودکی به فلج اطفال مبتلا شد و مادام العمر فلج شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک کودک مبتلا به فلج اطفال شد و برای زندگی فلج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The industry has been financially crippled by these policies.
[ترجمه گوگل]این صنعت از نظر مالی با این سیاست ها فلج شده است
[ترجمه ترگمان]این صنعت از لحاظ مالی توسط این سیاست ها فلج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The pilot brought his crippled plane down in a field.
[ترجمه گوگل]خلبان هواپیمای فلج خود را در یک مزرعه پایین آورد
[ترجمه ترگمان]خلبان هواپیمای crippled رو توی یه مزرعه آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had been crippled by a rare type of paralysis spreading from his ankle.
[ترجمه گوگل]او بر اثر نوعی فلج نادر که از مچ پا پخش شده بود فلج شده بود
[ترجمه ترگمان]از نوع نادری که از قوزک پایش به جا مانده بود فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A rescue boat managed to come alongside the crippled vessel.
[ترجمه گوگل]یک قایق نجات توانست در کنار کشتی فلج شده بیاید
[ترجمه ترگمان]یک قایق نجات در کنار کشتی لنگ لنگان راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's eighty and crippled with arthritis.
[ترجمه گوگل]او هشتاد ساله است و مبتلا به آرتروز فلج است
[ترجمه ترگمان]او هشتاد سالشه و با التهاب مفاصل فلج شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The pilot tried to land his crippled plane.
[ترجمه گوگل]خلبان سعی کرد هواپیمای فلج خود را فرود آورد
[ترجمه ترگمان]خلبان سعی کرد که هواپیمای crippled رو فرود بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چلاق (صفت)
lame, crippled

انگلیسی به انگلیسی

• handicapped, disabled, lame; weakened, defective
someone who is crippled cannot move their body properly because it is weak, injured, or affected by disease.
an organization or system that is crippled is very badly damaged and therefore cannot work properly.

پیشنهاد کاربران

معلول
از کار افتاده
زمین گیر
ناتوان
زمین گیر شدن
فلج شدن
از کار افتادن
مختل کرد، فلج کرد

بپرس