crinkle

/ˈkrɪŋkl̩//ˈkrɪŋkl̩/

معنی: زیگ زاگ
معانی دیگر: چروکیده کردن یا شدن، چین دار کردن یا شدن، چین انداختن، مچاله کردن یا شدن، موجی کردن یا شدن، خش خش کردن (مانند کاغذی که مچاله می شود)، چین و چروک، مچالگی، ناصافی (سطح)، پیچاندن، تاب دادن، مضرس، دندانه دندانه

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: crinkles, crinkling, crinkled
(1) تعریف: to make small ripples or wrinkles.
مشابه: knit, pucker, wrinkle

(2) تعریف: to make small crackling sounds.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a small ripple or wrinkle.
مشابه: pucker, rumple

(2) تعریف: a small crackling sound.

جمله های نمونه

1. the crinkle of paper being crunched
صدای خش خش کاغذی که دارد مچاله می شود

2. He shrugged whimsically, his eyes crinkling behind his glasses.
[ترجمه گوگل]با هوسبازی شانه هایش را بالا انداخت و چشمانش پشت عینکش چروکید
[ترجمه ترگمان]او شانه هایش را بالا انداخت و چشمانش از پشت عینکش درهم رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His mouth crinkled into a smile.
[ترجمه گوگل]دهانش چروکید و به لبخند تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]دهانش را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The pages were brown and crinkled.
[ترجمه گوگل]صفحات قهوه ای و چین خورده بود
[ترجمه ترگمان]صفحات آن به رنگ قهوه ای و قهوه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The pages crinkled and curled and turned to ashes in the fire.
[ترجمه گوگل]صفحات چروک شد و پیچ خورد و در آتش تبدیل به خاکستر شد
[ترجمه ترگمان]صفحات چین و چروک برداشت و به خاکستر در آتش تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He smiled boyishly, crinkling his eyes.
[ترجمه گوگل]لبخند پسرانه ای زد و چشمانش را چروکید
[ترجمه ترگمان]او لبخند کودکانه ای زد و چشمانش را درهم کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her face crinkled up in disgust.
[ترجمه گوگل]صورتش از انزجار چروک شد
[ترجمه ترگمان]صورتش از نفرت چین برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She crinkled her nose in distaste.
[ترجمه گوگل]بینی اش را با تنفر چروکید
[ترجمه ترگمان]بینی اش را چین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some paper is crinkled.
[ترجمه گوگل]مقداری کاغذ چروک شده است
[ترجمه ترگمان]بعضی کاغذ چین خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There were crinkles at the corner of her eyes when she smiled.
[ترجمه گوگل]وقتی لبخند می زد گوشه چشمش چین و چروک بود
[ترجمه ترگمان]در گوشه چشمانش زمانی که لبخند می زد، پر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her face crinkled up in a smile.
[ترجمه گوگل]صورتش در لبخند چروک شد
[ترجمه ترگمان]صورتش چین و چروک انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The first crinkles of age were beginning to appear round her eyes.
[ترجمه گوگل]اولین چین و چروک های سن در اطراف چشمان او ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]نخستین crinkles که از سن و سال داشت به دور چشمانش ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My clothes were all crinkled when I got them out of the case.
[ترجمه گوگل]وقتی لباس هایم را از کیف بیرون آوردم همه چروک بود
[ترجمه ترگمان]وقتی اونا رو از این پرونده خارج کردم، لباس های من چین و چروک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When she laughs, she crinkles her perfectly-formed nose.
[ترجمه گوگل]وقتی می خندد، بینی کاملاً فرم گرفته اش را چروک می کند
[ترجمه ترگمان]وقتی می خندد، دماغش را عوض می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His eyes crinkled up at the corners as he smiled.
[ترجمه گوگل]در حالی که لبخند می زد چشمانش از گوشه ها چروک شد
[ترجمه ترگمان]وقتی لبخند زد، چشمانش از گوشه و کنار به هم چین خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیگ زاگ (اسم)
crinkle

تخصصی

[نساجی] چروک دار - چروکیده - نخ کرپ - نخ پرتاب - پیچاندن - تاب دادن - مضرس - زیگزاگ - دندانه دندانه

انگلیسی به انگلیسی

• crease, rumple, wrinkle; make a rustling sound
crease, wrinkle; rustling sound
when something crinkles or is crinkled, it becomes slightly creased or folded.
crinkles are small creases or folds.

پیشنهاد کاربران

بپرس