criminate

/ˈkrɪməneɪt//ˈkrɪmɪneɪt/

معنی: متهم کردن، متهم بجنایت کردن، مجرم خواندن، جانی قلمداد کردن
معانی دیگر: (حقوق) متهم کردن، در معرض اتهام قرار دادن، جرم کسی را ثابت کردن، محکوم و مردود شناختن، رد کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: criminates, criminating, criminated
مشتقات: criminatory (adj.), crimination (n.), criminator (n.)
(1) تعریف: to accuse of a crime.
متضاد: exonerate
مشابه: accuse

(2) تعریف: to demonstrate the guilt of; incriminate.
متضاد: exonerate
مشابه: accuse

(3) تعریف: to condemn or censure as criminal.
مشابه: condemn

جمله های نمونه

1. To criminate others and excuse ourselves is always an evidence of ignorance.
[ترجمه گوگل]جرم انگاری دیگران و بهانه جویی خودمان همیشه دلیلی بر نادانی است
[ترجمه ترگمان]برای پنهان کردن دیگران و معذور داشتن خود، همیشه شاهدی بر جهل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. To criminate God and to excuse ourselves is always an evidence of ignorance and depravity.
[ترجمه گوگل]تهمت زدن به خدا و معذرت خواهی همیشه دلیل بر جهل و فسق است
[ترجمه ترگمان]به سلامتی خدا و عفو کردن ما همیشه نشانه ای از جهل و تباهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No men can be compelled to criminate himself.
[ترجمه گوگل]هیچ مردی را نمی توان مجبور کرد که خودش را مجرم جلوه دهد
[ترجمه ترگمان]هیچ مردی نمی تواند خود را مجبور کند که خود را فریب دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The writer hopes this article is helpful to criminate and mete punishment in legal practice.
[ترجمه گوگل]نویسنده امیدوار است که این مقاله برای جرم و مجازات در عمل قانونی مفید باشد
[ترجمه ترگمان]نویسنده امیدوار است که این مقاله برای criminate و در نظر گرفتن مجازات در عمل قانونی مفید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And it is inadvisable to criminate the abettor separately by the aspect of legislation and judicature.
[ترجمه گوگل]و جرم مجزا از جنبه تشریعی و قضائی، مجرمانه نیست
[ترجمه ترگمان]و عاقلانه نیست که قانون گذاری را به طور جداگانه با جنبه های قانونگذاری و judicature به طور جداگانه مورد بررسی قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Especially at the end of the dynasty, the government was not based the law to criminate, the intellectual was easy to be a criminal.
[ترجمه گوگل]به خصوص در پایان سلسله، حکومت بر اساس قانون برای جنایت کار نبود، روشنفکر به راحتی جنایتکار بود
[ترجمه ترگمان]به خصوص در پایان این سلسله، حکومت بر مبنای قانون to نبود، و روشنفکر بودن کار آسانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. While many indoor theft, it is very difficult to criminate those of larceny according to the above standard.
[ترجمه گوگل]در حالی که بسیاری از دزدی های داخلی، جرم گیری آنهایی که سرقت می کنند طبق استاندارد فوق بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]با این که بسیاری از این سرقت خانگی، سرقت از سرقت، طبق استاندارد بالا بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In June 198 and Oct. 198 Su Feng's parents twice went to Heng Qu County to persuade him to criminate himself to the police.
[ترجمه گوگل]در ژوئن 198 و اکتبر 198 والدین سو فنگ دو بار به شهرستان هنگ کو رفتند تا او را متقاعد کنند که خودش را به پلیس متهم کند
[ترجمه ترگمان]در ژوئن ۱۹۸ و ۱۹۸ s فنگ دو بار به Heng Qu رفتند تا او را متقاعد کنند که خود را به پلیس معرفی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. While many indoor theft, it is very difficult to criminate larceny according to the above standard.
[ترجمه گوگل]در حالی که بسیاری از دزدی های داخلی، جرم گیری سرقت طبق استاندارد فوق بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]سرقت خانگی با توجه به استاندارد بالا بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Predatory species such as dogs are not nearly as sensitive—they can dis criminate resolutions of one third of an octave.
[ترجمه گوگل]گونه‌های شکارچی مانند سگ‌ها تقریباً حساس نیستند - آنها می‌توانند قدرت تفکیک یک سوم اکتاو را تشخیص دهند
[ترجمه ترگمان]گونه های predatory از قبیل سگ ها تقریبا به همان اندازه حساس نیستند - آن ها می توانند تصمیمات خود را از یک سوم یک اکتاو بالا ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متهم کردن (فعل)
libel, accuse, incriminate, indict, denounce, impute, criminate, impeach, inculpate, delate

متهم به جنایت کردن (فعل)
criminate

مجرم خواندن (فعل)
criminate

جانی قلمداد کردن (فعل)
criminate

انگلیسی به انگلیسی

• charge with a crime, incriminate

پیشنهاد کاربران

to charge with a crime :accuse
to condemn or censure ( an action, event, etc )
متهم کردن - اتهام زدن

بپرس