اسم ( noun )
• (1) تعریف: a stationary bed with high, barred sides for an infant or young child.
- The baby looked so sweet sleeping peacefully in his crib.
[ترجمه گوگل] بچه خیلی شیرین به نظر می رسید که آرام در گهواره اش می خوابید
[ترجمه ترگمان] بچه به قدری شیرین به نظر می رسید که در تخت خوابش خوابیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه به قدری شیرین به نظر می رسید که در تخت خوابش خوابیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a cattle stall or feed trough.
- They filled the crib with feed.
[ترجمه گوگل] گهواره را از خوراک پر کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها گهواره را با غذا پر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها گهواره را با غذا پر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a storage bin or building, esp. for corn.
- We store the corn in the corn crib and let it dry in there.
[ترجمه گوگل] ذرت ها را در گهواره ذرت ذخیره می کنیم و می گذاریم در آنجا خشک شود
[ترجمه ترگمان] ذرت را در گهواره ذرت نگه می داریم و آن را خشک می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ذرت را در گهواره ذرت نگه می داریم و آن را خشک می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a supporting framework used in construction or in mine or well shafts.
• (5) تعریف: a heavy underwater framework for supporting a structure such as a pier, dock, boathouse, or the like.
• (6) تعریف: (informal) a theft, esp. of another's writings; plagiarism.
• (7) تعریف: (informal) written information used illicitly by a student, as during an examination; pony.
- The teacher almost caught me using my crib.
[ترجمه گوگل] معلم تقریباً مرا در حال استفاده از تختم گرفت
[ترجمه ترگمان] معلم نزدیک بود منو با استفاده از گهواره - م بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلم نزدیک بود منو با استفاده از گهواره - م بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: (chiefly British) a young baby's bed which can be rocked from side to side; cradle.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cribs, cribbing, cribbed
حالات: cribs, cribbing, cribbed
• (1) تعریف: to confine in, or as though in, a crib.
• مشابه: cage
• مشابه: cage
• (2) تعریف: to provide a crib for.
• (3) تعریف: (informal) to plagiarize or steal.
• مشابه: lift, plagiarize
• مشابه: lift, plagiarize
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cribber (n.)
مشتقات: cribber (n.)
• : تعریف: (informal) to use unpermitted aids, as in an examination.
- You must have cribbed to get such a good grade!
[ترجمه پرهام] احتمالا با تقلب چنین نمره ی خوبی گرفته ای.|
[ترجمه گوگل] حتماً گهواره کرده اید تا چنین نمره خوبی بگیرید![ترجمه ترگمان] ! تو باید خیلی وقت داشته باشی که کلاس خوبی داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید