کم کم رخنه کردن
به تدریج نفوذ کردن
به تدریج نفوذ کردن
برو تو!
“Creep in, ” said the witch
جادوگر گفت: برو تو! ( توی دیگ )
https://worldfolklore. net/index. php/2020/05/16/hansel - and - grethel/
جادوگر گفت: برو تو! ( توی دیگ )
بتدریج بر چیزی یا کسی تاثیر گذاشتن
کم کم رخ دادن
کم کم رخ دادن
1 - به آرامی پیدا شدن، به وجود آمدن
2 - رخ دادن اشتباهات و عیوب
3 - به آرامی و به دقت به جایی رفتن
https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/creep - in - creep - into - sth
https://idioms. thefreedictionary. com/creep in
2 - رخ دادن اشتباهات و عیوب
3 - به آرامی و به دقت به جایی رفتن