فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: creeps, creeping, crept
حالات: creeps, creeping, crept
•  (1) تعریف: to move with the body close to or dragging along on the ground or other surface; crawl.
- The baby crept across the carpet on her hands and knees.
 [ترجمه مجید] کودک طول فرش را چهار دست و پا طی کرد| 
 [ترجمه محمد] کودک طول فرش را با دست و پا خزید| 
 [ترجمه گوگل] نوزاد روی دست و زانو روی فرش خزید[ترجمه ترگمان] بچه روی فرش می خزید و زانو می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The lizard crept up the wall.
 [ترجمه Soma] مارمولک روی دیوار خزید| 
 [ترجمه داریوش] مارمولک از دیوار بالا رفت| 
 [ترجمه سپیده نیازی] مارمولک بر روی دیوار، به سمت بالا خزید.| 
 [ترجمه گوگل] مارمولک از دیوار بالا رفت[ترجمه ترگمان] مارمولک وارد دیوار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to move with caution or stealth.
• مشابه: prowl
• مشابه: prowl
- The thief crept into the room.
 [ترجمه محمد] دزد به داخل اتاق خزید ( ورود یواشکی و بیصدا )| 
 [ترجمه داربوش] دزد یواشکی وارد اتاق شد.| 
 [ترجمه گوگل] دزد وارد اتاق شد[ترجمه ترگمان] دزد وارد اتاق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The escaping prisoners crept through the tunnel.
 [ترجمه گوگل] زندانیان فراری از داخل تونل عبور کردند
[ترجمه ترگمان] زندانی ها از تونل بیرون خزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندانی ها از تونل بیرون خزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: to move slowly or intermittently.
• مشابه: drag, edge, wear
• مشابه: drag, edge, wear
- The traffic was creeping along.
 [ترجمه M] ترافیک در حال خزیدن بود| 
 [ترجمه گوگل] ترافیک در حال خزیدن بود[ترجمه ترگمان] ترافیک در حال خزیدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: to grow along a surface or in a continuous, unbranched line, as a vine or the roots of certain plants.
• مشابه: climb
• مشابه: climb
- The ivy crept over the trellis.
 [ترجمه گوگل] پیچک روی پرده خزید
[ترجمه ترگمان] پیچک روی the می خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیچک روی the می خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (5) تعریف: to enter or advance unnoticed.
- A note of humor crept into her remarks.
 [ترجمه گوگل] یک یادداشت طنز در اظهارات او وجود داشت
[ترجمه ترگمان] لحن شوخ و شوخ طبعی او را به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لحن شوخ و شوخ طبعی او را به خود مشغول کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Drowsiness crept up on him.
 [ترجمه گوگل] خوابآلودگی به او سرازیر شد
[ترجمه ترگمان] خواب بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خواب بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (6) تعریف: to shift gradually out of place, as machine parts or loose soil.
•  (7) تعریف: to have a sensation of tingling or a feeling of uneasiness.
- When he tells that story, it makes my skin creep.
 [ترجمه گوگل] وقتی او آن داستان را تعریف می کند، پوست من را خزان می کند
[ترجمه ترگمان] وقتی او این داستان را می گوید، پوست من خزش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی او این داستان را می گوید، پوست من خزش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: creep up on
عبارات: creep up on
•  (1) تعریف: the act or process of creeping.
- The sudden creep of the spider startled her.
 [ترجمه گوگل] خزش ناگهانی عنکبوت او را مبهوت کرد
[ترجمه ترگمان] حرکت ناگهانی عنکبوت او را از جا پراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حرکت ناگهانی عنکبوت او را از جا پراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: in geology, the gradual slipping downhill of loose soil or stones.
•  (3) تعریف: (informal, usu. pl.) a sensation as of something crawling over the skin, caused by uneasiness or loathing (prec. by the).
- Horror movies give me the creeps.
 [ترجمه سپیده نیازی] فیلم های ژانر وحشت به من احساس مور مور شدن، می دهند.| 
 [ترجمه گوگل] فیلم های ترسناک به من خزنده می دهند[ترجمه ترگمان] خانه وحشت مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور مور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: the gradual deformation of metal under prolonged application of heat or stress.
•  (5) تعریف: (slang) a person regarded as obnoxious or disgusting.
• مشابه: crumb, jerk
• مشابه: crumb, jerk
