• : تعریف: an inclination to believe or trust, esp. without sufficient basis or evidence; gullibility. • متضاد: incredulity
- She knew him to be a profound skeptic, so she was surprised at his credulity on this occasion.
[ترجمه گوگل] او می دانست که او یک شکاک عمیق است، بنابراین از زودباوری او در این موقعیت شگفت زده شد [ترجمه ترگمان] او می دانست که او مشکوک است، بنابراین از زودباوری او در این مورد تعجب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the credulity of a child
زود باوری یک کودک
2. A little credulity helps one on through life very smoothly.
[ترجمه گوگل]کمی زودباوری به فرد کمک میکند تا زندگی را به راحتی طی کند [ترجمه ترگمان]یک ساده لوحی کوچک به یک نفر از طریق زندگی بسیار نرم کمک می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. They seem to equate intelligent belief with credulity.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد آنها باور هوشمندانه را با زودباوری یکی می دانند [ترجمه ترگمان]آن ها به نظر می رسد که این باور هوشمندانه را با زودباوری می دانند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Advertisers were accused of exploiting consumers' credulity.
[ترجمه گوگل]تبلیغ کنندگان متهم به سوء استفاده از زودباوری مصرف کنندگان بودند [ترجمه ترگمان]تبلیغ کنندگان متهم به سواستفاده از مصرف کنندگان بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He tried to practice upon the imagination and credulity of the public.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد بر اساس تخیل و زودباوری مردم تمرین کند [ترجمه ترگمان]می کوشید بر تخیل و زودباوری مردم عمل کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The play's plot stretches credulity to the limit.
[ترجمه گوگل]طرح نمایشنامه باورپذیری را تا حد نهایی گسترش می دهد [ترجمه ترگمان]طرح این نمایشنامه به حدی ساده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Her latest version of events strained their credulity still further.
[ترجمه گوگل]آخرین نسخه او از رویدادها، باورپذیری آنها را بیش از پیش تحت فشار قرار داد [ترجمه ترگمان]آخرین نسخه او از این حوادث زود باوری آن ها را بیشتر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It strained credulity to believe that a nuclear war would not lead to the destruction of the planet.
[ترجمه گوگل]باور این که جنگ هسته ای منجر به نابودی سیاره زمین نمی شود، باورپذیری را کاهش داد [ترجمه ترگمان]باور بر این باور بود که جنگ هسته ای به نابودی این سیاره منجر نخواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She has practised upon my credulity with huge success.
[ترجمه گوگل]او باورپذیری من را با موفقیت بزرگی تمرین کرده است [ترجمه ترگمان]از زودباوری من با موفقیت بزرگی برخوردار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. This is perhaps understandable, but it is stretching credulity to expect us to bless it as the highest human freedom.
[ترجمه گوگل]این شاید قابل درک باشد، اما این که از ما انتظار داشته باشیم آن را به عنوان بالاترین آزادی بشری برکت دهیم، باورپذیری است [ترجمه ترگمان]شاید این قابل درک باشد، اما باور کردن ما این است که ما را به عنوان بالاترین میزان آزادی انسان حفظ کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. They traded on his credulity.
[ترجمه فروغ] انها روی ساده لوحیش حساب کردند
|
[ترجمه گوگل]آنها بر اساس زودباوری او معامله کردند [ترجمه ترگمان]آن ها ساده لوحی خود را با آن ها مبادله کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Was this all just a matter of runaway credulity, mass hysteria, or overwrought salesmanship?
[ترجمه گوگل]آیا همه اینها فقط ناشی از زودباوری فراری، هیستری جمعی یا فروشندگی بیش از حد بود؟ [ترجمه ترگمان]آیا همه این ها فقط یک جور ساده لوحی و جنون و هذیان، یا یک روش پر کار بود؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The plot does stretch credulity.
[ترجمه گوگل]طرح باورپذیری را افزایش می دهد [ترجمه ترگمان]این نقشه زود باوری را گسترش می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. When too energetic and predominant, it disposes of Credulity, and in mercantile men, leads to rash and inconsiderate speculation.
[ترجمه گوگل]هنگامی که بیش از حد پرانرژی و غالب باشد، زودباوری را از بین می برد و در مردان سوداگر، به گمانه زنی های عجولانه و بی ملاحظه منجر می شود [ترجمه ترگمان]هنگامی که بیش از حد پرانرژی و مسلط بود، disposes، و در مردان تجارتی، به احتکار بی مورد و inconsiderate منتهی می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• naivete, gullibility, tendency to believe too readily credulity is willingness to believe that something is real or true; a formal word.
پیشنهاد کاربران
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم cred 📌 این ریشه، معادل "believe" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "believe" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 credible: capable of being believed. 🔘 credibility: the quality that makes you believe something is true. 🔘 incredible: so extraordinary that you find it hard to believe. 🔘 incredulous: showing unwillingness to believe; not disposed to believe. 🔘 credulous: too ready to believe without sufficient evidence. 🔘 credulity: a tendency to believe things too easily. 🔘 credit: trust given when you believe in someone's reliability or ability. 🔘 accredit: to officially recognize as true, thereby affirming that you believe in it. 🔘 discredit: to cause others not to believe or trust someone or something. 🔘 credence: acceptance or belief in the truth of an idea. 🔘 credo: a statement of beliefs that you choose to believe and follow. 🔘 credential: a qualification that helps others believe in your competence. 🔘 creditable: worthy of being believed; deserving to be believed.
خوش باوری. زودباوری. ساده لوحی مثال: a plot that stretches credulity to the utmost یک طرح داستانی که {با} ساده لوحی به بیشترین حد طولانی شده.