creditable

/ˈkredətəbl̩//ˈkredɪtəbl̩/

معنی: معتبر، محترم و ابرومند
معانی دیگر: درخور ستایش، ستودنی، ستایش انگیز، خوشنام، متشخص، قابل تحسین، قابل تمجید، (در اصل) باور کردنی، باورپذیر، (با: to) قابل انتساب به، نسبت دادنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: creditably (adv.)
(1) تعریف: praiseworthy.
مترادف: admirable, commendable, laudable, meritorious, praiseworthy
متضاد: deplorable
مشابه: deserving, esteemed, estimable, valued, worthy

(2) تعریف: deserving of belief or recognition.
مترادف: believable, reliable, trustworthy
مشابه: acceptable, dependable, estimable, faithful, reputable, respectable, venerable, worthy

- He gave a creditable account of the accident.
[ترجمه گوگل] وی گزارش اعتباری حادثه را ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] او حساب خوبی از تصادف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a creditable performance
نمایش قابل تحسین

2. from a creditable family
از خانواده ی خوشنام

3. Alice's record of perfect attendance is very creditable to her.
[ترجمه گوگل]سابقه حضور بی نقص آلیس برای او بسیار قابل احترام است
[ترجمه ترگمان]توجه الیس از جلب توجه کامل نسبت به او خیلی جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The team produced a creditable performance .
[ترجمه گوگل]تیم عملکرد قابل قبولی داشت
[ترجمه ترگمان]این تیم عملکرد خوبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They turned out a quite creditable performance.
[ترجمه گوگل]آنها عملکرد کاملاً معتبری داشتند
[ترجمه ترگمان]نمایش خوبی اجرا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was a very creditable result for the team.
[ترجمه گوگل]این یک نتیجه بسیار ارزشمند برای تیم بود
[ترجمه ترگمان]این نتیجه خوبی برای تیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The young German runner finished a creditable second.
[ترجمه گوگل]دونده جوان آلمانی یک دوم معتبر را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]دونده جوان آلمانی جایگاه بالاتری را به پایان رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The other, less creditable, reason for their decision was personal gain.
[ترجمه گوگل]دلیل دیگر، کمتر اعتباری، برای تصمیم آنها منفعت شخصی بود
[ترجمه ترگمان]دیگری، کم تر creditable، دلیل تصمیم آن ها این بود که منافع شخصی خود را به دست آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She did a creditable job of impersonating the singer Mariah Carey.
[ترجمه گوگل]او در جعل هویت خواننده ماریا کری کار قابل قبولی انجام داد
[ترجمه ترگمان]او کار شایسته خود را برای جا زدن به خواننده، ماریا کری، انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She gave a highly creditable performance as the wicked queen.
[ترجمه گوگل]او در نقش ملکه شریر عملکرد بسیار قابل قبولی ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]به عنوان ملکه شریر نمایش خوبی اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Green Party won a creditable 16 per cent of the vote.
[ترجمه گوگل]حزب سبز 16 درصد آرا را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]حزب سبز ۱۶ درصد آرا را کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was nothing very creditable in what he did.
[ترجمه گوگل]در کاری که او انجام داد هیچ چیز اعتباری وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]در کاری که کرده بود کار درستی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bassett did a creditable job of impersonating the singer Tina Turner.
[ترجمه گوگل]باست در جعل هویت خواننده تینا ترنر کار قابل قبولی انجام داد
[ترجمه ترگمان]bassett کار ارزنده ای را برای جا زدن به خواننده، تینا Turner، انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was credible and creditable and played well the transformation from gauche, unworldly girl to dignified lady.
[ترجمه گوگل]او معتبر و قابل اعتنا بود و به خوبی در تبدیل شدن از دختری ناخوشایند به بانویی با وقار بازی کرد
[ترجمه ترگمان]این دختر باور نکردنی و creditable بود و تغییر شکل from را با خانم dignified و unworldly به خوبی اجرا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There was nothing particularly creditable in giving up an immoral life when you had fully satisfied that nagging curiosity.
[ترجمه گوگل]وقتی آن کنجکاوی آزاردهنده را به طور کامل ارضا کرده بودید، دست از یک زندگی غیراخلاقی قابل احترام نیست
[ترجمه ترگمان]وقتی که این حس کنجکاوی را از خود دور کرده بود، هیچ چیز قابل اطمینانی نبود که بتوان زندگی immoral را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معتبر (صفت)
authoritative, great, responsible, valid, authentic, credible, reliable, creditable, trusty, having a good reputation, well-thought-of

محترم و ابرومند (صفت)
creditable

انگلیسی به انگلیسی

• believable; praiseworthy
something that is creditable is of a reasonably high standard.
if someone's behaviour is creditable, it should be respected or admired.

پیشنهاد کاربران

بپرس