credible

/ˈkredəbl̩//ˈkredəbl̩/

معنی: موثق، معتبر، باور کردنی
معانی دیگر: باورپذیر، قابل اعتماد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: credibility (n.)
(1) تعریف: believable or plausible.
مترادف: believable, dependable, plausible, reliable, truthful
متضاد: implausible, incredible, tall, unbelievable
مشابه: acceptable, believable, conceivable, creditable, imaginable, likely, possible, specious, tenable

- The teacher allowed him to make up the exam because she thought his excuse was credible.
[ترجمه گوگل] معلم به او اجازه داد تا امتحان را جبران کند زیرا فکر می کرد بهانه او قابل اعتماد است
[ترجمه ترگمان] معلم به او اجازه داد امتحان بدهد، زیرا فکر می کرد بهانه او معتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: deserving of belief; trustworthy.
مترادف: dependable, honorable, reliable, trustworthy
مشابه: acceptable, admirable, believable, estimable, faithful, honest, scrupulous, sincere, truthful, veracious

- Because he had been drinking at the time of the incident, he was not considered a credible witness.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که وی در زمان حادثه مشروب می‌نوشیده بود، شاهد معتبری به حساب نمی‌آمد
[ترجمه ترگمان] چون در زمان حادثه مشروب می خورد، او یک شاهد معتبر محسوب نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a credible witness
شاهد قابل اطمینان

2. his story is not credible
داستان او باور کردنی نیست.

3. They haven't produced any credible evidence for convicting him.
[ترجمه گوگل]آنها هیچ مدرک معتبری برای محکومیت او ارائه نکرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ مدرکی برای محکوم کردن او به وجود نیاورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Is there a credible alternative to the nuclear deterrent?
[ترجمه گوگل]آیا جایگزین معتبری برای بازدارندگی هسته ای وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا یک جایگزین معتبر برای بازدارنده هسته ای وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'm not sure that I find her story credible.
[ترجمه گوگل]من مطمئن نیستم که داستان او را معتبر می دانم
[ترجمه ترگمان]مطمئن نیستم که داستان او را باور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Baroness Thatcher's claims seem credible to many.
[ترجمه گوگل]ادعاهای بارونس تاچر برای بسیاری معتبر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]ادعاهای بارونس Thatcher برای خیلی ها معتبر به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It seems barely credible that anyone could have walked so far in a day.
[ترجمه گوگل]به سختی قابل باور به نظر می رسد که کسی بتواند در یک روز تا این حد راه رفته باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر بعید به نظر می رسید که هر کس می تواند تا آن حد در یک روز راه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Can Thompson make a credible challenge for the party leadership?
[ترجمه گوگل]آیا تامپسون می تواند چالشی معتبر برای رهبری حزب ایجاد کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا تامسون می تواند یک چالش معتبر برای رهبری حزب ایجاد کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mr Robertson would be a credible candidate.
[ترجمه گوگل]آقای رابرتسون یک نامزد معتبر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]آقای رابرتسن نامزد معتبری خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. seems credible on the evidence so far, is that the bank masked its skullduggery so completely that no regulator anywhere in the world could get a handle on it.
[ترجمه گوگل]بر اساس شواهد تا کنون معتبر به نظر می رسد، این است که بانک جمجمه شکاری خود را چنان کاملاً پوشانده است که هیچ نهاد نظارتی در هیچ کجای جهان نمی تواند به آن رسیدگی کند
[ترجمه ترگمان]تا کنون به نظر می رسد که این بانک اعتبار خود را به گونه ای کامل پوشانده است که هیچ تنظیم کننده در هیچ کجای دنیا نمی تواند به آن رسیدگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A more credible explanation now occurred to her.
[ترجمه گوگل]حالا توضیح معتبرتری به ذهنش خطور کرد
[ترجمه ترگمان]اکنون توضیح بیشتری به ذهنش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The plot is credible but the characters lack individuality.
[ترجمه گوگل]طرح داستان باورپذیر است اما شخصیت ها فاقد فردیت هستند
[ترجمه ترگمان]این طرح معتبر است، اما شخصیت های فاقد شخصیت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His defense, which seems credible on the evidence so far, is that the bank masked its skullduggery so completely that no regulator anywhere in the world . . .
[ترجمه گوگل]دفاع او، که بر اساس شواهد تا کنون معتبر به نظر می‌رسد، این است که بانک به قدری جمجمه‌کاری خود را پنهان کرده است که هیچ نظارتی در هیچ کجای دنیا وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]دفاع او، که تا کنون در مورد شواهد معتبر به نظر می رسد، این است که بانک skullduggery آن را به طور کامل پوشانده است که هیچ تنظیم کننده در هیچ کجای جهان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The news report is hardly credible.
[ترجمه گوگل]گزارش خبری به سختی قابل اعتماد است
[ترجمه ترگمان]گزارش خبری چندان معتبر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موثق (صفت)
authentic, all right, credible, reliable, trustworthy

معتبر (صفت)
authoritative, great, responsible, valid, authentic, credible, reliable, creditable, trusty, having a good reputation, well-thought-of

باور کردنی (صفت)
believable, plausible, credible, probable, likely

تخصصی

[ریاضیات] قابل باور

انگلیسی به انگلیسی

• reliable, trustworthy, dependable
someone who is credible is able to convince you that they are telling the truth.
a plan, system, or method that is credible is possible, sensible, and people think that it will work.
a belief or theory that is credible can be believed.

پیشنهاد کاربران

it seems credible
بنظر باورکردنیه
someone or something that can believed or trusted
۱. باور کردنی. قابل قبول. پذیرفتنی ۲. موثق. معتبر. در خور اعتماد ۳. صدیق. صادق
مثال:
Unless he brings me a credible excuse.
مگر اینکه دلیلی قابل قبول و موثق برایم بیاورد.
�أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ�
محتمل
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : credulity / credibility
✅️ صفت ( adjective ) : credulous / credible
✅️ قید ( adverb ) : credibly / credulously
معتبر؛ مطمئن؛ موثق؛ قابل اتکا؛ قابل اطمینان؛ عقلایی؛ منطقی
[علوم سیاسی، علوم اجتماعی] جدی؛ واقعی؛ شدنی؛
مثال: a credible threat: تهدیدی جدی
پذیرنده
قابل قبول
معتبر
باورپذیر، واقعی
باور پذیر . قابل اطمینان
قابل قبول، قابلِ باور، شُدنی، منطقی
convincing= thefreedictionary. com/credible
متقاعدکننده، مجاب کننده، قانع کننده
معتبر ، قابل اطمینان
a credible threat
: یک تهدید واقعی
اطمینان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس