اسم ( noun )
مشتقات: credentialed (adj.)
مشتقات: credentialed (adj.)
• (1) تعریف: something that entitles one to confidence, credit, privilege, or authority.
- Because of her impressive credentials, she is often asked to consult on these most important matters.
[ترجمه گوگل] به دلیل اعتبار چشمگیرش، اغلب از او خواسته می شود تا در مورد این مهم ترین موضوعات مشورت کند
[ترجمه ترگمان] به دلیل اعتبار impressive او، اغلب از او خواسته می شود درباره این مسائل مهم مشاوره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به دلیل اعتبار impressive او، اغلب از او خواسته می شود درباره این مسائل مهم مشاوره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He stated that he was highly experienced, but he had few credentials to prove it.
[ترجمه گوگل] او اظهار داشت که بسیار با تجربه است، اما مدارک کمی برای اثبات آن دارد
[ترجمه ترگمان] او خاطرنشان ساخت که او به شدت تجربه کرده است، اما هنوز چند مدرک کافی برای اثبات آن نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او خاطرنشان ساخت که او به شدت تجربه کرده است، اما هنوز چند مدرک کافی برای اثبات آن نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (usu. pl.) evidence of such entitlement, usu. in writing, such as a document, license, certificate, or letter of recommendation.
• مشابه: license
• مشابه: license
- His license to practice law and other credentials were displayed on the wall of his office.
[ترجمه گوگل] پروانه وکالت و سایر مدارک تحصیلی او بر روی دیوار دفتر کارش نصب شده بود
[ترجمه ترگمان] مجوز او برای اعمال قانون و اعتبار دیگر در دیوار دفترش به نمایش گذاشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مجوز او برای اعمال قانون و اعتبار دیگر در دیوار دفترش به نمایش گذاشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید