creature

/ˈkriːt͡ʃər//ˈkriːt͡ʃə/

معنی: جانور، موجود، افریده، مخلوق، سرشت
معانی دیگر: (لحن ترحم آمیز یا تحقیرآمیز و غیره) انسان، موجود (عجیب و غریب مثلا از فضا)، موجود تصوری، کسی یا چیزی که کاملا به دیگری وابسته و یا زیر سلطه ی آن باشد، آفریده، جاندار، حیوان (به ویژه اسب)، دام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: creaturely (adv.), creatureliness (n.)
(1) تعریف: a living being, either human or animal.
مشابه: animal, being, thing

(2) تعریف: a person who is subservient to or dependent upon another.
مشابه: thing

- The young man became his boss's creature.
[ترجمه گوگل] مرد جوان مخلوق رئیسش شد
[ترجمه ترگمان] مرد جوان تبدیل به مخلوق رئیسش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a creature from another planet
موجودی از یک سیاره ی دیگر

2. a creature of habit
بنده ی عادت

3. that creature has a short tail covered with bristles
آن جاندار دمی کوتاه و پوشیده از موی زبر دارد.

4. the creature
(مزاح آمیز) مشروب الکلی (به ویژه ویسکی)

5. a benign creature from space
یک موجود بی آزار فضایی

6. a fellow creature
همنوع

7. a four-fingered creature
موجود چهار انگشتی

8. a hairy creature
موجودی پوشیده از مو

9. a mythical creature
موجود اسطوره ای

10. a rational creature
یک موجود برخوردار از عقل

11. an androgynous creature
موجود نر ـ ماده

12. such a creature does not exist at all
چنین موجودی اصلا وجود ندارد.

13. the dearest creature on earth
عزیزترین آدم روی زمین

14. an articulate creature
مخلوق ناطق،جاندار سخندان

15. a drop o'the creature
یک کمی ویسکی

16. man is a bipedal creature
انسان موجودی دو پا است.

17. man is a moral creature
انسان موجودی اخلاقی است.

18. man is a reasonable creature
انسان موجودی اندیشگر است.

19. man is an intelligent creature
انسان موجودی ذیشعور است

20. the government was a creature of the church
دولت آلت دست کلیسا بود.

21. the horrid face of the man-eating creature from mars
قیافه ی وحشتناک موجود آدمخوار از کره ی مریخ

22. The crocodile is a strange-looking creature.
[ترجمه گوگل]تمساح موجودی عجیب و غریب است
[ترجمه ترگمان]سوسمار موجود عجیبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He seemed somehow unreal, a creature from another world.
[ترجمه گوگل]او به نوعی غیر واقعی به نظر می رسید، موجودی از دنیای دیگری
[ترجمه ترگمان]او به نحوی غیر واقعی به نظر می رسید، موجودی از دنیای دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. This hapless creature had never experienced a moment of pleasure.
[ترجمه گوگل]این موجود بدبخت هرگز یک لحظه لذت را تجربه نکرده بود
[ترجمه ترگمان]این موجود بیچاره هرگز یک لحظه لذت را تجربه نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The first living creature sent into space was a dog named Laika.
[ترجمه گوگل]اولین موجود زنده ای که به فضا فرستاده شد سگی به نام لایکا بود
[ترجمه ترگمان]نخستین موجودی که به فضا فرستاده شد، سگی به نام لایکا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The little creature squirmed in its death agonies.
[ترجمه گوگل]موجود کوچک در عذاب های مرگش به هم می پیچید
[ترجمه ترگمان]موجود کوچک در عذاب مرگ خود به خود می پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. I think you should put the poor creature out of its misery.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما باید موجود بیچاره را از بدبختی بیرون بیاورید
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم تو باید اون موجود بیچاره رو از این نکبت نجات بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جانور (اسم)
beast, animal, brute, creature

موجود (اسم)
creature

افریده (اسم)
being, creature

مخلوق (اسم)
brute, creature, critter

سرشت (اسم)
nature, character, disposition, temper, temperament, creature

انگلیسی به انگلیسی

• living being (human or animal); something created
a creature is a living thing such as an animal, bird, or insect.
you can refer to someone as a particular kind of creature in order to emphasize a particular quality that they have.

پیشنهاد کاربران

1. موجود. مخلوق 2. جانور 3. ادم. انسان 4. دست نشانده. نوکر
مثال:
the earth and its creatures
زمین و موجودات و جانورانش
you're such a lazy creature
تو آن قدر آدم تنبلی هستی.
she was denounced as a creature of the liberals
او به عنوان یک دست نشانده حزب آزادیخواه متهم بود.
مخلوق، آفریده، موجود، جانور
برای خطاب قرار دادن انسان بصورت ترحم آمیز یا تحقیر آمیز هم استفاده میشود
موجود، مخلوق
مثال: The forest was full of strange creatures.
جنگل پر از موجودات عجیب و غریب بود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
( فرهنگ هزاره ) جیره خوار - عامل - آلت دست - دست نشانده
گمونم به خاطر این که تو انجیل هم داریم
بشه اون رو دابه در عربی معادل جنبنده آورد
Only one person can be the creator of all these creatures in this universe
فقط یک شخص میتواند خالق این همه موجودات در این جهان هستی باشد
سر سپرده
عبد و عبید
آفریده ها
بنده
زبان بسته، حیوان، ( آدم ) جیره خوار، آلت دست، دست نشانده
living something that is not important
گاهی هم برای خطاب به افراد زیر دست برای اینکه کوچک بودن جایگاه انها را به رخ بکشن یا حقیر خطابشان کنن هم به این نام ان ها را میخوانند مثلا نوکر یا زیر دست و گاهی هم افراد طرد شده.
جانور، موجود

با توجه به آهنگ sweet creature از هری استایلز که معنیش میشه موجود شیرین و دوست داشتنی پس اگه قسمت سوییت رو ازش حذف کنیم معنی کلمه کریچر میشه موجود یا جونور : ) ✨💙💚
جانور
مخلوق
جانور
هر چیز زنده ای به جز گیاهان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس