cream

/ˈkriːm//kriːm/

معنی: زبده، خامه، کرم، کرم رنگ، سرشیر، هر چیزی شبیه سر شیر، سرشیر بستن
معانی دیگر: چرابه، کیماک، قیماق، هر خوراک خامه دار، (برای پوست) کرم، روغن پوست، گل سر سبد، سرآب، نخبه، سرآمد، (رنگ سرشیر) سپید مایل به زرد، خامه مانند، سرشیر مانند، خامه مانند شدن یا کردن، خامه گرفتن (از شیر)، سرشیر گرفتن، (امریکا - خودمانی) حسابی زدن (یا مغلوب کردن)، دخل کسی را آوردن، له و لورده کردن، خامه دار، خامه ای، سرشیری، تبدیل به خامه کردن، کفدار کردن یا شدن، بهترین بخش چیزی را برداشتن، گل سرسبد را بردن، سرشیر زدن به، خامه زدن، با خامه پختن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the part of whole milk that contains butterfat.

(2) تعریف: an ointment or thick liquid containing medicinal or cosmetic ingredients for external application.
مشابه: lotion, ointment

- a cleansing cream
[ترجمه گوگل] یک کرم پاک کننده
[ترجمه ترگمان] یک کرم تمیز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a yellowish white color.
مشابه: neutral

(4) تعریف: a food containing cream or having a creamy layer or center.

- chocolate creams
[ترجمه گوگل] کرم های شکلاتی
[ترجمه ترگمان] شکلات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the best part.
مشابه: best, better, elite, fat

- the cream of this year's graduates
[ترجمه اصغر عابدی] فارغ التحصیلان نخبه امسال
|
[ترجمه گوگل] کرم فارغ التحصیلان امسال
[ترجمه ترگمان] از cream فارغ التحصیلان سال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: creams, creaming, creamed
(1) تعریف: to form cream.

(2) تعریف: to foam.
مشابه: lather
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to skim the cream or best part from.

(2) تعریف: to beat to the consistency of cream.

(3) تعریف: to use a cosmetic lotion on.

(4) تعریف: to use cream in or add cream to, as certain foods.

(5) تعریف: (slang) to hit very hard.

(6) تعریف: (slang) to conquer.
مشابه: smear
صفت ( adjective )
• : تعریف: cream-colored; yellowish white.

جمله های نمونه

1. cream of mushroom soup
سوپ حریره ی قارچ

2. cream of tomato soup
سوپ رب گوجه فرنگی

3. cream the potatoes and add vinegar
سیب زمینی ها را له کن و رویش سرکه بریز.

4. cream always comes to the top
سرشیر همیشه روی شیر جمع می شود،آدم برجسته همیشه رو می آید

5. cream of . . .
(خوراک پردازی) پوره،خمیر،لعاب،رب،حریره،سوپ حریره مانند

6. cream of the crop
گل سر سبد،بهترین،نخبه ترین،سرآمد،سرچین

7. facial cream
کرم صورت

8. ice cream
بستنی

9. ice cream business is slack in winter
در زمستان بازار بستنی کساد است.

10. ice cream dissolving in the sun
بستنی که در آفتاب در حال آب شدن است

11. ice cream is my only weakness
یگانه چیزی که عنان اختیار مرا از دستم می گیرد بستنی است.

12. moisturizing cream
کرم برطرف کننده ی خشکی پوست

13. nondairy cream
خامه ی غیرلبنی

14. suntan cream
کرم ضد آفتاب،کرم برنزه

15. this cream moisturizes the skin
این کرم پوست را نرم و لطیف می کند (خشکی پوست را برطرف می کند).

16. an ice cream cone
بستنی قیفی

17. chocolate with cream filling
شکلات خامه دار

18. rub the cream on your face and let it sink in
کرم را به صورتت بمال و بگذار خورد برود.

19. strawberries and cream
توت فرنگی و خامه

20. to turn cream into butter
سرشیر را تبدیل به کره کردن

21. vanilla ice cream
بستنی وانیلی

22. a brushless shaving cream
خمیر ریش تراشی که نیازی به فرچه ندارد

23. a cake with cream filling
کیک که توی آن خامه گذاشته اند

24. binging on ice cream
تا خرخره بستنی خوردن

25. i love ice cream
عاشق بستنی هستم.

26. i love ice cream
من بستنی دوست دارم.

27. they were the cream of our generation
آنان سرآمد نسل ما بودند.

28. a fiend for ice cream
دیوانه ی بستنی

29. gingerbread smothered with whipped cream
نان شیرینی زنجبیل دار که روی آن خامه ی پفکی قرار دارد

30. hossein ate the ice cream with gusto
حسین با اشتیاق تمام بستنی را خورد.

31. it tastes like ice cream
مزه ی بستنی می دهد.

32. pari's hat was light cream
کلاه پری کرم روشن بود.

33. put a dollop of cream on each cookie
روی هریک از شیرینی ها یک قلنبه خامه بگذارید.

34. a sneaking fondness for ice cream
علاقه ی پنهانی به بستنی

35. i don't go for ice cream
بستنی دوست ندارم.

36. i feel like some ice cream
(قدری) بستنی دلم می خواد.

37. he indulges in candy and ice cream
او در (خوردن) آب نبات و بستنی زیاده روی می کند.

38. he put a gob of ice cream on my plate
یک قلمبه بستنی تو بشقابم گذاشت.

39. i don't (do not) like ice cream
بستنی دوست ندارم.

40. the women daubed their faces with cream
خانم ها به صورت خود کرم مالیدند.

41. he treated us to coffee and ice cream
او ما را به قهوه و بستنی مهمان کرد.

42. she gave me two scoops of ice cream
به من دو ملاقه بستنی داد.

43. the child dropped a dollop of ice cream on her lap
بچه یک تکه از بستنی را روی دامن خود ریخت.

44. will you have your coffee black or with cream and sugar?
قهوه ات را تلخ می خوری یا با شیر و شکر؟

45. we jollied him along and made him buy us ice cream
با چرب زبانی او را واداشتیم که برایمان بستنی بخرد.

مترادف ها

زبده (اسم)
compendium, abstract, elite, cream, prime, compend, extract

خامه (اسم)
cream, bank, style, bund, pen, raw silk

کرم (اسم)
cream, phylloxera, magnificence, benefaction, worm, worms, helminth, munificence, larva

کرم رنگ (اسم)
cream

سرشیر (اسم)
cream, top milk, top of the milk

هر چیزی شبیه سر شیر (اسم)
cream

سرشیر بستن (فعل)
cream

انگلیسی به انگلیسی

• fatty portion of milk which rises to the top; fat; frosting; pudding; whipped cream; ointment; first choice; beige, off-white color
beat, defeat; make cream; blend into a creamy mass
cream colored, off-white
cream is a thick liquid that is produced from milk. you can use it in cooking or put it on fruit or puddings.
cream is also an artificial food that looks and tastes rather like cream.
cream is also a thick substance that you rub into your skin.
something that is cream in colour is yellowish-white.
you can refer to the best people or things in a group as the cream of it.
if you cream two or more substances, you mix them together until they are smooth.
see also clotted cream, ice cream, sour cream.
if you cream off part of a group of people, you separate them and treat them differently, because you think they are better or more easy to deal with than the rest of the group.
if a government creams off an amount of money from a firm or other business, they take it in taxes.

پیشنهاد کاربران

قشر ممتاز جامعه یا گروه
کرم
مثال: She applied the cream to soothe her sunburn.
او کرم را برای آرام کردن سوختگی های خورشیدیش مالید.
cream ( beat ) Our team creamed them badly
شکست دادن
==========================================
کار برد دوم :
کلا دو نوع دختر داریم!
نوع اول دختر هایی که میتونن squirt کنن
...
[مشاهده متن کامل]

( اگر نمیدونید چیه دوست خوبمون:A L C Y O N E U S کاملاً راجبهش توضیح داده لینک منبعش رو میزارم )
نوع دوم دختر هایی کهcream می کنن .
یعنی در هنگام رابطه جنسی یه مایع سفید رنگی از واژن تولید میشه که شبیه خامست تقریبا . و این دختر ها نمیتون بپاشونن فقط اون چیز شبیه خامه ازشون خارج میشه.
مثال :
Do you squirt or cream?

منابع• https://abadis.ir/entofa/squirt/
cream: خامه
cream 2 ( n ) =a soft substance or thick liquid used on your skin to protect it or make it feel soft, e. g. hand cream. moisturizing cream.
cream
cream 1 ( n ) ( krim ) =the thick, pale yellow - white fatty, liquid that rises to the top of milk, used in cooking or as a type of sauce to put on fruit, etc.
cream
اسم یکی از شخصیت تای مونث سونیک
{دارو} کرم : کرم ها فراورده های نیمه جامد حاوی یک یا چند ماده دارویی هستند که در یک ماده بنیانی مناسب، حل یا پراکنده می شوند.
برای انسان ها = آدم شل
در داروسازی کرم است ، شایدم پماد
سرامد
گل سرسبد
Cream someone :
به معنی دخل کسی را درآوردن، شکست دادن کسی
cream ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: خامه 1
تعریف: محصول غذایی متشکل از چربی جداشدۀ شیر و در مواردی محصولات شبیه به آن
رنگ کرمی
در برخی ترانه ها و اصطلاحات عامیانه آمریکا به معنای پول آمده است. مثل آهنگ معروف� c. r. e. a. m� از Wu - tang Clan
A thick liquid that rises to the top of milk
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس