کُِروات -
اوستا: کوئیریس ( kuiris ) ، کائوریس ( kaoiris )
نام "کوروش" هم از این واژه برگرفته شده است!
سپس در اوستا و پهلوی: نام "خُرداد" از آن گرفته شد:
اوستایی: هیُورُوَتات، هَوُِروَتات، هَئوروَتات
... [مشاهده متن کامل]
پهلوی: خُردات ( هُردات )
پس از آن، نام کشور "کرواسی" شد: هِروات ( Hrvat )
همه این ها به یک معنی هست:
دانای رهبری، دانای کُل، عقلِ کُل، همه کاره، همه فن حریف، همه چی دون، همه چی تموم! -
پیشکِسوَت، کهنه کار، اسطوره ( استوره ) ! -
با تجربه، کافی، کاردان، حرفه ای، ماهِر، این کاره، آزموده، زُبده، کاربَلَد، کارکُشته، دنیا دیده، آبدیده!
خوشگوار، روان آرام و خوش داشتن، نیک کردار، خوش برخورد، گُشاده رو، دوست داشتنی، خواستنی، کاریزما دار!
جان پناه، پناهگاه، نهانگاه، مخفی گاه، آبِشتگاه، کاژه!
.
بنیان گذار و نخستین کسی که به طور دانشگاهی ( آکادمی ) پی برد که کروات ها تبار ایرانی دارند:
استاد یوسیپ میکوچی بلومِنتال ( Josip Mikoczy - Blumenthal )
استاد بلومِنتال، رساله ی دکترای خود را درباره:
نظریه "خاستگاه ایرانی کرواسی" در سال 1797میلادی، در دانشگاه زاگرِب روسیه داد!
( ( پایان نامه واسه ارشد، رساله واسه دکتراست! ) )
در رساله خود:
باور داشت که کُروات ها یا صِرب ها از غرب ایران ( آتَرپاتِگان، آذربایِگان، آذربایِجان ) برخواستند و آن ها را از تبار ایرانیان مادی و هخامنشی ( داریوش بزرگ ) می دانست!
که به آن ها در زمان کهن: سَرمَت ها ( سارمات ها، سَلم ها ) و مردمان "اسلاو" می گفتند!
( ( پس از شورش داریوش بزرگ بیشتر آن ها به اروپا و روم پناهجو شدند و برای شناسایی از اروپاییان به گردنشان کُرِوات می بستند و در فرانسه با نام کِرِوات زبانزد گشت!
به مانند زرتشتیان؛ در یورش اعراب، که بر کمرشان کُستی یا زُنّار می بستند تا شناسایی شوند که ایرانی هستند! ) )
کائوریس، کوئیریس ( کِرِوات ) ، در زمان ایران باستان:
در اوستا دو معنی دارد:
1. کوئیریس:
زره، سِپَر، جوشَن، خِفتان ( کِپتان )
این جامه دو گونه داشت:
کوئیریس کوچک:
سربازان و پیاده نظام و مردم واستریوشان ( کشاورزان ) بر تن می کردند و جانپاس دور گردن و گریبان بود
که امروزه به آن: "پاپیون" و دستمال گردن می گویند!
کوئیریس بزرگ:
ارتِشتاران ( شاهان و وزیران، فرماندهان جنگ ) بر تن می کردند!
دستمالی پهن و آویزان برای جانپاسی از گردن تا ناف بود که از زخم شمشیر بر قلب و دل پیشگیری می کرد!
نمونه بارز آن همان دیهیم سِتانی یا حلقه قدرت اردشیر پاپکان در سنگ نوشته های فیروز آباد و نقشِ رَجَب >>> که همان گرفتن کائوریس ( کِرِوات ) هست!
که امروزه به آن: کروات ( cravate ) می گویند!
2. نام کوهی در مراغه:
کوئیریس:کوهی که به شکل رشته گردنبند یا دارای راه مارپیچ هست!
نام کوهستانی درنزدیکی جنوب شرقی شهر رَغه زرتشتی ( مراغه، ماراگا ) می باشد
امروزه: یکی از بلندترین رشته کوه های سَهَند است >>> به آن گیروِه داغی می گویند!
در زامیادیشت: دوهزار و چهل و چهارتا کوه هست که چندی از آن ها را نام می برد
بخشی از زامیاد یشت، بند 6:
"kaoirisasca" taērasca barō - srayanō baranasca frāpayasca gairish udryasca raēvasca gairish
کوه "کائوریسا"، کوه تارا، کوه بارا - سرایانو، کوه بارانا، کوه فراپایائو، کوه اودریا و کوه راوانت و همه قرار دارند
در پارسی میانه پهلوی ( پارسیک ) :
گریوپان ( griw pan ) :
جانپاسِ گردن و گریبان -
سنگِ محک ( زَرسَنجه ) ، وَر ( وَرِجَمکرد! )
در اندرز پوریوت کیشان، گریوپان داشتن یا نداشتن، نماد شناسایی انسان خوب از بد بود:
بند31 و 32:
bē pad ān ī xwēš hukunišnīh ān ī ahlaw pas az be - widerišnīh ān band az grīw be ōftēd, ud ān ī druwand pad ān ī ham band ō dušox nayēd
اما با عملِ نیک خویش، آن که اَهلَو ( مقدس ) [است] پس از بگذشتن ( مرگ ) ، آن بند از گردنش بیفتد و آن که درُوَند ( دروغگو ) [است] به وسیلۀ همان بند به دوزخ هدایت شود
اوستا: کوئیریس ( kuiris ) ، کائوریس ( kaoiris )
نام "کوروش" هم از این واژه برگرفته شده است!
سپس در اوستا و پهلوی: نام "خُرداد" از آن گرفته شد:
اوستایی: هیُورُوَتات، هَوُِروَتات، هَئوروَتات
... [مشاهده متن کامل]
پهلوی: خُردات ( هُردات )
پس از آن، نام کشور "کرواسی" شد: هِروات ( Hrvat )
همه این ها به یک معنی هست:
دانای رهبری، دانای کُل، عقلِ کُل، همه کاره، همه فن حریف، همه چی دون، همه چی تموم! -
پیشکِسوَت، کهنه کار، اسطوره ( استوره ) ! -
با تجربه، کافی، کاردان، حرفه ای، ماهِر، این کاره، آزموده، زُبده، کاربَلَد، کارکُشته، دنیا دیده، آبدیده!
خوشگوار، روان آرام و خوش داشتن، نیک کردار، خوش برخورد، گُشاده رو، دوست داشتنی، خواستنی، کاریزما دار!
جان پناه، پناهگاه، نهانگاه، مخفی گاه، آبِشتگاه، کاژه!
.
بنیان گذار و نخستین کسی که به طور دانشگاهی ( آکادمی ) پی برد که کروات ها تبار ایرانی دارند:
استاد یوسیپ میکوچی بلومِنتال ( Josip Mikoczy - Blumenthal )
استاد بلومِنتال، رساله ی دکترای خود را درباره:
نظریه "خاستگاه ایرانی کرواسی" در سال 1797میلادی، در دانشگاه زاگرِب روسیه داد!
( ( پایان نامه واسه ارشد، رساله واسه دکتراست! ) )
در رساله خود:
باور داشت که کُروات ها یا صِرب ها از غرب ایران ( آتَرپاتِگان، آذربایِگان، آذربایِجان ) برخواستند و آن ها را از تبار ایرانیان مادی و هخامنشی ( داریوش بزرگ ) می دانست!
که به آن ها در زمان کهن: سَرمَت ها ( سارمات ها، سَلم ها ) و مردمان "اسلاو" می گفتند!
( ( پس از شورش داریوش بزرگ بیشتر آن ها به اروپا و روم پناهجو شدند و برای شناسایی از اروپاییان به گردنشان کُرِوات می بستند و در فرانسه با نام کِرِوات زبانزد گشت!
به مانند زرتشتیان؛ در یورش اعراب، که بر کمرشان کُستی یا زُنّار می بستند تا شناسایی شوند که ایرانی هستند! ) )
کائوریس، کوئیریس ( کِرِوات ) ، در زمان ایران باستان:
در اوستا دو معنی دارد:
1. کوئیریس:
زره، سِپَر، جوشَن، خِفتان ( کِپتان )
این جامه دو گونه داشت:
کوئیریس کوچک:
سربازان و پیاده نظام و مردم واستریوشان ( کشاورزان ) بر تن می کردند و جانپاس دور گردن و گریبان بود
که امروزه به آن: "پاپیون" و دستمال گردن می گویند!
کوئیریس بزرگ:
ارتِشتاران ( شاهان و وزیران، فرماندهان جنگ ) بر تن می کردند!
دستمالی پهن و آویزان برای جانپاسی از گردن تا ناف بود که از زخم شمشیر بر قلب و دل پیشگیری می کرد!
نمونه بارز آن همان دیهیم سِتانی یا حلقه قدرت اردشیر پاپکان در سنگ نوشته های فیروز آباد و نقشِ رَجَب >>> که همان گرفتن کائوریس ( کِرِوات ) هست!
که امروزه به آن: کروات ( cravate ) می گویند!
2. نام کوهی در مراغه:
کوئیریس:کوهی که به شکل رشته گردنبند یا دارای راه مارپیچ هست!
نام کوهستانی درنزدیکی جنوب شرقی شهر رَغه زرتشتی ( مراغه، ماراگا ) می باشد
امروزه: یکی از بلندترین رشته کوه های سَهَند است >>> به آن گیروِه داغی می گویند!
در زامیادیشت: دوهزار و چهل و چهارتا کوه هست که چندی از آن ها را نام می برد
بخشی از زامیاد یشت، بند 6:
"kaoirisasca" taērasca barō - srayanō baranasca frāpayasca gairish udryasca raēvasca gairish
کوه "کائوریسا"، کوه تارا، کوه بارا - سرایانو، کوه بارانا، کوه فراپایائو، کوه اودریا و کوه راوانت و همه قرار دارند
در پارسی میانه پهلوی ( پارسیک ) :
گریوپان ( griw pan ) :
جانپاسِ گردن و گریبان -
سنگِ محک ( زَرسَنجه ) ، وَر ( وَرِجَمکرد! )
در اندرز پوریوت کیشان، گریوپان داشتن یا نداشتن، نماد شناسایی انسان خوب از بد بود:
بند31 و 32:
bē pad ān ī xwēš hukunišnīh ān ī ahlaw pas az be - widerišnīh ān band az grīw be ōftēd, ud ān ī druwand pad ān ī ham band ō dušox nayēd
اما با عملِ نیک خویش، آن که اَهلَو ( مقدس ) [است] پس از بگذشتن ( مرگ ) ، آن بند از گردنش بیفتد و آن که درُوَند ( دروغگو ) [است] به وسیلۀ همان بند به دوزخ هدایت شود