crashing


صرف، کامل، تمام و کمال، حسابی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: utter; complete; total.

- a crashing flop
[ترجمه گوگل] یک فلاپ در حال سقوط
[ترجمه ترگمان] صدای خرد شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a crashing fool!
یک احمق تمام عیار!

2. he ran crashing through the branches
او دوان دوان شاخه ها را شکست و رد شد.

3. the forest was furrowed by the crashing airpalne
هواپیمای در حال سقوط،جنگل را شیار انداخته بود.

4. I don't want any of you children crashing about upstairs while your father's asleep.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم هیچ یک از شما بچه ها در حالی که پدرتان خواب است در طبقه بالا تصادف کنید
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم هیچ کدام از شما بچه ها در حالی که پدرتان در خواب است از پله ها پایین بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her husband is a crashing bore.
[ترجمه گوگل]شوهرش بی حوصله است
[ترجمه ترگمان]شوهرش خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The system keeps crashing and no one is able to figure out why.
[ترجمه گوگل]سیستم مدام خراب می شود و هیچ کس نمی تواند دلیل آن را بفهمد
[ترجمه ترگمان]این سیستم درهم می شکند و هیچ کس قادر به درک این نیست که چرا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I don't want any of you children crashing around upstairs while your father's asleep.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم هیچ یک از شما بچه ها در حالی که پدرتان خواب است در طبقه بالا تصادف کنید
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم هیچ کدام از شما بچه ها در حالی که پدرتان در خواب است از پله ها بالا بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I heard her crashing about in the bathroom.
[ترجمه گوگل]صدای برخوردش را در حمام شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای برخورد او در حمام را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He drove wildly, crashing through the gears like a maniac.
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشیانه ای رانندگی کرد و مانند یک دیوانه از میان دنده ها تصادف کرد
[ترجمه ترگمان]وحشیانه به راه افتاد و مانند دیوانه ای از میان دنده ها عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A football came crashing through the window.
[ترجمه گوگل]یک توپ فوتبال از پنجره سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]یک توپ فوتبال از پنجره به داخل آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was crashing the gears because he was so nervous.
[ترجمه گوگل]چون خیلی عصبی بود داشت چرخ دنده ها را خراب می کرد
[ترجمه ترگمان]با دنده لج افتاده بود چون خیلی عصبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The storm brought the old oak tree crashing down.
[ترجمه گوگل]طوفان باعث شد که درخت بلوط کهنسال سقوط کند
[ترجمه ترگمان] طوفان درخت بلوط قدیمی رو خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All at once there was a loud crashing sound.
[ترجمه گوگل]یکدفعه صدای کوبیدن بلندی به گوش رسید
[ترجمه ترگمان]ناگهان صدای تق تق بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He turned out to be a crashing bore .
[ترجمه گوگل]معلوم شد که او یک سوراخ توفنده است
[ترجمه ترگمان]معلوم بود که حوصله اش سر رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her voice was drowned by the crashing waves.
[ترجمه گوگل]صدایش در اثر برخورد امواج غرق شد
[ترجمه ترگمان]صدای او غرق در صدای برخورد امواج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[صنعت] تکنیکی در کنترل پروژه که در آن تلاش می شود بیشترین میزان فشردگی در فعالیت ها که در ازای آن فشردگی کمترین هزینه بر پروژه تحمیل گردد، تعیین شود.

انگلیسی به انگلیسی

• crashing is used to emphasize the great extent or degree of something; an old-fashioned, informal word, used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

Computer crashing: خرابی کامپیوتر
چتر شدن
آویزون شدن
بدون دعوت جایی رفتن
خراب شدن رو سر کسی
crashing ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: زمان شکنی
تعریف: روشی برای فشرده سازی زمان بندی پروژه از راه کاهش دیرش فعالیت های برنامه و افزایش منابع مورداستفاده
مهیب، چشم گیر، مخوف
the crashing waves of the ocean were coming closer
امواج مهیب اقیانوس در حال نزدیک شدن بودند
در مثال شماره ۳، بخش جمله های نمونه، کلمه ی airplane رو اشتباه نوشتید . لطفا آن را اصلاح کنید.
گوش خراش
سقوط میکنند

بپرس