crash and burn

پیشنهاد کاربران

مثال ها:
He started his own business, but it crashed and burned within a year.
( او کسب وکار خودش را شروع کرد، اما در عرض یک سال به شدت شکست خورد. )
The team tried a new strategy, but it crashed and burned immediately.
...
[مشاهده متن کامل]

( تیم یک استراتژی جدید را امتحان کرد، اما خیلی زود شکست خورد. )
She tried to impress the boss, but her presentation crashed and burned.
( او سعی کرد رئیس را تحت تاثیر قرار دهد، اما ارائه اش به شدت شکست خورد. )

به معنی بدجور شکست خوردن یا بدجور نابود شدن.
مثال :
His startup crashed and burned.
استارت آپش بدجور نابود شد.
( عامیانه )
1. شکست کامل و چشمگیر در چیزی، به عبارتی دیگه به گا یا فاک رفتن ( عشق، کسب و کار و . . . ) .
2. در ورزش آسیب جدی دیدن و به طور کامل کنار کشیدن از ورزش.
3. به معنی واقعی تصادف کردن و آتش گرفتن، در مورد اتومبیل ها و هواپیماها.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال ها:
Her car crashed and burned, but she survived the accident
Alex isn't competing today because she crashed and burned on her practice run last night
I really hope this business venture doesn't crash and burn—I'll be broke if it does
She shot to fame, then crashed and burned

نابود شدن
داغون شدن
شکست خوردن
غم فراوان گرفتن

بپرس