crash

/ˈkræʃ//kræʃ/

معنی: سر و صدا، سقوط، تصادم، سقوط کردن هواپیما، صدای بلند یا ناگهانی، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن، سقوط کردن، تصادم کردن، درهم شکستن، خرد کردن
معانی دیگر: (افتادن یا به هم خوردن یا خرد شدن با صدای بلند) درق به هم خوردن، درق افتادن، درق خرد شدن، له و لورده شدن یا کردن، واژگون شدن یا کردن، سقوط کردن (هواپیما)، تصادف کردن (اتومبیل)، فرو افتادن، (با صدای بلند) زدن به، (ناگهان و بسیار) افت کردن، بسیار خراب شدن (وضع کاسبی)، فروپاشیدن، (با صدای بلند) رد شدن (با: out یا through یا into و غیره)، شکستن و وارد شدن (یا گذاشتن)، (بدون بلیط یا دعوت) وارد شدن، (به مهمانی یا نمایش و غیره) ناخوانده رفتن، (صدای بلند همراه با شکستن یا افتادن یا به هم خوردن) ترق، دنگ، غرش، (هواپیما) سقوط، (ماشین) تصادف، به هم خوردن، برخورد، همکوبش، (با تمام قدرت یا سرعت یا امکانات) همه جانبه، پر اولویت، پرشتاب، ضربتی، درق صدا کردن (در اثر اصابت)، ترق کردن، (امریکا - خودمانی) خوابیدن، بیتوته کردن، شب را به سر آوردن، (کامپیوتر) کار ایستا شدن (از کار افتادن کامپیوتر به واسطه عیب سخت افزار یا نرم افزار)، کارایستایی، خرد شدگی، از هم پاشی، تلاشی (با صدا)، (بازار و کاسبی) خرابی، پارچه ی حوله ای، پارچه ی زبر و درشت باف، صدای بلند یا ناگهانی در اثر شکستن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: (of a vehicle or moving object) to strike violently (against or through something).
مشابه: collide, plummet, plunge, slam, smash

- The wrecking ball crashed through the wall.
[ترجمه پارسا تقوی] توپ خراب پر سر وصدا به دیوار برخورد کرد.
|
[ترجمه منوچهر تیموری] گلوله ی توپ مخرب دیوار را خورد کرد و از دیوار رد شد.
|
[ترجمه محمد مهدی زاهدپاشا] توپ خراب و پرسر و صدایی به دیوار برخورد کرد
|
[ترجمه Ykarimi] گلوله مخرب توپ ازدیوار ردشده وآن را تخریب کرد
|
[ترجمه طنین] توپ ویرانگر از دیوار کوبید.
|
[ترجمه پارسا خرمی] توپ مخرب از دیوار رد شد.
|
[ترجمه گوگل] توپ ویرانگر از دیوار کوبید
[ترجمه ترگمان] صدای برخورد توپ از دیوار به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The waves crashed against the shore.
[ترجمه Mahaya_ap] امواج به ساحل برخوردند
|
[ترجمه گوگل] امواج به ساحل برخورد کردند
[ترجمه ترگمان] امواج به ساحل برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The car crashed into the fence.
[ترجمه غزل] ماشین به حصار برخورد کرد.
|
[ترجمه گوگل] ماشین به فنس برخورد کرد
[ترجمه ترگمان] اتومبیل به نرده برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to break up or be destroyed through impact and with a loud commotion; smash.
مترادف: break, dash, explode, smash
مشابه: shatter

- The airplane crashed in the mountains.
[ترجمه یاسي] هوایپما در کوه ها سقوط کرد
|
[ترجمه یه عاشق واقعی] هواپیما در کوه سقوط کرد
|
[ترجمه محمدحسین] هواپیما در گرو ها سقوط کرد
|
[ترجمه گوگل] هواپیما در کوه سقوط کرد
[ترجمه ترگمان] هواپیما در کوهستان سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make a loud noise as if being smashed.
مشابه: blast, clatter, explode

- Thunder crashed all around us.
[ترجمه پارسا خرمی] رعد و برق در تمام اطراف ما فرو ریخت ( برخورد کرد ) .
|
[ترجمه گوگل] رعد و برق در اطراف ما فرو ریخت
[ترجمه ترگمان] رعد و برق همه جا را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to decline suddenly or fall, as a financial market or currency.
متضاد: skyrocket
مشابه: fall, plunge, topple, tumble

- Many wealthy people were ruined when the market crashed.
[ترجمه گوگل] وقتی بازار سقوط کرد بسیاری از افراد ثروتمند نابود شدند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از افراد ثروتمند وقتی بازار سقوط کرد ورشکست شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in computing, to fail suddenly and completely, as a software program, operating system, or component of computer hardware.

- When her computer crashed, she lost all of the day's data entry.
[ترجمه ......] هنگامی که کامپیوترش از کار افتاد، تمام اطلاعات خود را از دست داد
|
[ترجمه گوگل] وقتی کامپیوترش خراب شد، تمام اطلاعات ورودی روز را از دست داد
[ترجمه ترگمان] وقتی کامپیوتر او سقوط کرد، او تمام اطلاعات روز را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (slang) to sleep.
مشابه: hit the sack, sack out, sleep

- I'm exhausted; I think I have to crash now.
[ترجمه Nasrin Eidani] خیلی خسته ام. فکر کنم باید بخوابم.
|
[ترجمه پارسا خرمی] من خسته ام؛ فکر میکنم الان باید بخوابم
|
[ترجمه گوگل] من خسته ام؛ فکر کنم الان باید تصادف کنم
[ترجمه ترگمان] خسته ام، فکر می کنم باید همین الان تصادف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I crashed on the couch again last night.
[ترجمه ...☆] من دیشب دوباره از روی مبل افتادم
|
[ترجمه پارسا خرمی] دیشب دوباره روی مبل خوابیدم
|
[ترجمه گوگل] دیشب دوباره روی مبل تصادف کردم
[ترجمه ترگمان] من دیشب دوباره روی کاناپه افتادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: (slang) to stay overnight, perhaps repeatedly, in a place that is not one's own, sometimes with permission but generally without invitation.
مشابه: lodge, stay

- He doesn't have any money, and he's been crashing at his old girlfriend's place.
[ترجمه Farzaneh] او هیچ پولی نداده و او روی سر دوست دختر قدیمی ش خراب شده است. ( یعنی داره خونه او زندگی میکند )
|
[ترجمه گوگل] او هیچ پولی ندارد و در خانه دوست دختر قدیمی اش تصادف می کند
[ترجمه ترگمان] اون هیچ پولی نداره و داره خونه دوست دختر سابقش رو خراب می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: (slang) to feel intensely depressed after a drug-induced euphoria.

- I was on a great high but then I crashed.
[ترجمه Nasrin Eidani] در اوج سرخوشی بودم ( به دلیل مصرف مواد ) ولی بعدش از سرم پرید.
|
[ترجمه پارسا خرمی] من در یک ارتفاع عالی بودم اما بعدش سقوط کردم
|
[ترجمه گوگل] من در یک ارتفاع عالی بودم اما بعد تصادف کردم
[ترجمه ترگمان] من خیلی بالا بودم ولی بعدش سقوط کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: crashes, crashing, crashed
(1) تعریف: to destroy noisily and violently.
مترادف: break, smash
مشابه: dash, shatter, wreck

- He crashed his new car when he skidded on the ice.
[ترجمه Sahar] او با اتومبیل جدیدش تصادف کرد وقتی روی یخ متوقف شد
|
[ترجمه ی انسان] او با ماشین جدیدش تصادف کرد زمانی که روی یخ اسکی میکرد
|
[ترجمه گوگل] وقتی روی یخ سر خورد با ماشین جدیدش تصادف کرد
[ترجمه ترگمان] او با اتومبیل جدیدش برخورد کرد که روی یخ متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to drive or push forcefully and noisily.
مشابه: hurtle, plunge

- They crashed their tanks through the barricades.
[ترجمه گوگل] آنها تانک های خود را از طریق سنگرها شکستند
[ترجمه ترگمان] tanks را در سنگرها فرو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in computing, to cause to fail suddenly and completely.

- When I tried to download the program, I crashed my computer.
[ترجمه گوگل] وقتی خواستم برنامه رو دانلود کنم کامپیوترم خراب شد
[ترجمه ترگمان] وقتی سعی کردم برنامه رو دانلود کنم، کامپیوترم رو خراب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) to gain admission to (a party or other event) without authorization.
مشابه: break in, intrude into

- Some fans of the actor crashed the party.
[ترجمه گوگل] برخی از طرفداران این بازیگر جشن را به هم زدند
[ترجمه ترگمان] برخی از طرفداران این بازیگر با این حزب برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a noisy collapse or breakage.
مترادف: collision, smash
مشابه: breakup, clatter, collapse, disintegration

- The crash of the shelf caused damage to many bowls and plates.
[ترجمه گوگل] سقوط قفسه باعث آسیب به بسیاری از کاسه ها و بشقاب ها شد
[ترجمه ترگمان] تصادف قفسه به چندین کاسه و بشقاب صدمه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a noise caused by or sounding as though caused by such an occurrence.
مترادف: clatter, racket, smash
مشابه: blast, explosion

- We heard the crash as the two cars collided.
[ترجمه گوگل] با برخورد دو خودرو صدای تصادف را شنیدیم
[ترجمه ترگمان] صدای برخورد دو اتومبیل به گوش ما رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a destructive impact or collision, as of one or more vehicles.
مترادف: collision, crack-up, pileup, smash, smash-up, wreck
مشابه: foul, shock

- Luckily, no one was hurt in the car crash.
[ترجمه گوگل] خوشبختانه در این تصادف به کسی آسیب نرسید
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه کسی توی تصادف ماشین آسیب ندیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the sudden failure of a financial or other enterprise, or of the economy in general.
مشابه: collapse, downfall, ruin

- The stock market crash ruined many investors.
[ترجمه گوگل] سقوط بازار سهام بسیاری از سرمایه گذاران را نابود کرد
[ترجمه ترگمان] سقوط بازار سهام بسیاری از سرمایه گذاران را ویران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: crasher (n.)
• : تعریف: (informal) having the purpose of accomplishing an urgent goal in a short period of time.
مترادف: urgent
مشابه: intensive

- The government set up a crash program to stimulate the economy.
[ترجمه محمد] دولت برای بهبود وضعیت اقتصادی، یک برنامه ضربتی و کارامد را تدارک دید.
|
[ترجمه گوگل] دولت برای تحریک اقتصاد یک برنامه سقوط ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] دولت برنامه سقوط را راه اندازی کرد تا اقتصاد را تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She took a crash course in French before starting her job there.
[ترجمه محمد] وی قبل از شروع کار در آنجا، در یک دوره فشرده و کوتاه مدت ( یادگیری ) زبان فرانسه شرکت کرد.
|
[ترجمه گوگل] او قبل از شروع کارش در آنجا یک دوره آموزشی فرانسوی گذراند
[ترجمه ترگمان] قبل از شروع کارش به فرانسه به فرانسه سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a coarsely woven fabric made of irregular or rough yarn.

جمله های نمونه

1. crash barrier
نرده ی کنار جاده (برای جلوگیری از سقوط اتومبیل و غیره)،دیواره

2. crash course
کلاس فشرده و کوتاه مدت

3. a crash program to build roads
برنامه ی ضربتی برای ساختن جاده

4. the crash cost fifty lives
سقوط (هواپیما) به قیمت جان پنجاه نفر تمام شد.

5. the crash of thunder
(صدای) غرش تندر

6. to crash a glass against a wall
لیوان را به دیوار کوبیدن و شکستن

7. the airplane crash caused heavy casualties
سقوط هواپیما موجب تلفات سنگینی شد.

8. suddenly i heard a loud crash
ناگهان صدای بلندی به گوشم رسید.

9. they got drunk and decided to crash the wedding reception
مست کردند و تصمیم گرفتند دزدکی به جشن عروسی راه یابند.

10. Griffiths is the sole survivor of the crash.
[ترجمه گوگل]گریفیث تنها بازمانده این تصادف است
[ترجمه ترگمان]گریفیث یگانه بازمانده حادثه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The impact of the crash reduced the car to a third of its original length.
[ترجمه گوگل]ضربه این تصادف باعث کاهش طول خودرو به یک سوم طول اولیه شد
[ترجمه ترگمان]تاثیر تصادف اتومبیل را به یک سوم از طول اصلی خود کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The lamp post got bent in the crash.
[ترجمه گوگل]تیر چراغ در تصادف خم شد
[ترجمه ترگمان]تیر چراغ برق روی بخاری خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I just want to crash out on the sofa.
[ترجمه گوگل]من فقط می خواهم روی مبل بیفتم
[ترجمه ترگمان]فقط میخوام روی کاناپه بخوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ten people were killed in the train crash.
[ترجمه گوگل]در سانحه قطار ده نفر کشته شدند
[ترجمه ترگمان] ده نفر توی تصادف قطار کشته شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Victims of the crash will be compensated for their injuries.
[ترجمه گوگل]به مصدومان این تصادف خسارت وارده پرداخت می شود
[ترجمه ترگمان]قربانیان سقوط خسارت خود را جبران خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Crash investigators have been sifting through the wreckage of the aircraft.
[ترجمه گوگل]بازرسان سقوط هواپیما در حال بررسی لاشه هواپیما هستند
[ترجمه ترگمان]بازرسان Crash در حال بررسی لاشه هواپیما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. At least ten people were killed in the crash.
[ترجمه اسرا] حداقل ۱۰ نفر در تصادف کشته شدند
|
[ترجمه گوگل]در این حادثه حداقل ده نفر کشته شدند
[ترجمه ترگمان]حداقل ۱۰ نفر کشته شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A girl was killed yesterday in a crash involving a stolen car.
[ترجمه پارسا خرمی] روز گذشته یک دختر در تصادف با یک ماشین سرقتی کشته شد.
|
[ترجمه گوگل]روز گذشته یک دختر در تصادف یک خودروی سرقتی کشته شد
[ترجمه ترگمان]یه دختر دیروز توی تصادف با یه ماشین دزدی کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. There was a loud crash of thunder and large drops of rain started falling.
[ترجمه گوگل]رعد و برق شدیدی شنیده شد و قطرات بزرگ باران شروع به باریدن کرد
[ترجمه ترگمان]صدای غرش رعد بلند شد و قطرات درشت باران شروع به باریدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He had a prophetic dream about a train crash the night before the rail disaster.
[ترجمه گوگل]او شب قبل از فاجعه راه آهن در خوابی پیشگویی درباره تصادف قطار دید
[ترجمه ترگمان]او یک خواب پیشگویی در مورد یک قطار شبانه در شب قبل از فاجعه ریل قطار دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He has not driven since his near fatal crash earlier this year.
[ترجمه شایگان] از زمان تصادف مرگبار ش ا وایل امسال دیگه رانندگی نکرده
|
[ترجمه گوگل]او از زمان تصادف مرگبار خود در اوایل سال جاری رانندگی نکرده است
[ترجمه ترگمان]او از زمان سقوط مرگبار خود در این سال پیش نرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. There was a loud crash offstage.
[ترجمه گوگل]صدای تصادف با صدای بلند خارج از صحنه بود
[ترجمه ترگمان]صحنه خارج از صحنه، صدای بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. A loud crash of thunder broke the silence of the night.
[ترجمه گوگل]صدای رعد و برق، سکوت شب را شکست
[ترجمه ترگمان]صدای غرش رعد، سکوت شب را شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر و صدا (اسم)
smash, bruit, clamor, noise, racket, brabble, fuss, explosion, blatancy, roar, rattle, rumble, crash, hullabaloo, stramash, dust-up, vociferance, kick-up, noisiness, swash

سقوط (اسم)
drop, decline, downfall, fall, crash, collapse, chute, falling, crackup, prolapse, plumper, tailspin

تصادم (اسم)
smash, collision, clash, shock, crash, concussion, smash-up, traumatism

سقوط کردن هواپیما (اسم)
crash, crash landing

صدای بلند یا ناگهانی (اسم)
crash

ریز ریز شدن (فعل)
crash

ناخوانده وارد شدن (فعل)
crash

سقوط کردن (فعل)
drop, decline, fall, fall down, slump, crash, collapse

تصادم کردن (فعل)
bop, collide, crash

درهم شکستن (فعل)
overwhelm, smash, break down, force, crash, vanquish, scrunch

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

تخصصی

[عمران و معماری] برخورد - تصادف - تصادم
[کامپیوتر] از کار افتادن ؛ خرابی ؛ شکستگی ؛ متوقف ؛ سرنگون ؛ قفل ؛ توقف سیستم از طریق خرابی سخت افزاری یا اشتباه نرم افزاری ؛ پایان عملیات کامپیوتر - خرابی، از کار افتادن خرابی ناگهانی و کامل کامپیوتر به دلیل نوعی خرابی سخت افزاری یا خطای نرم افزاری . یک سیستم عامل با طراحی خوب دارای محافظهای لازم در مقابل دستورالعمل های نا مناسب است . به طوری که برنامه ی کاربر نمی تواند موجب خرابی سیستم شود .
[برق و الکترونیک] از کار افتادگی
[ریاضیات] فشرده

انگلیسی به انگلیسی

• smash, wreck; downfall, collapse; condition in which the computer becomes stuck during an operation and must be restarted (computers)
smash into, collide with force; be crashed; break into pieces, fall apart; be broken into pieces; freeze up, stop working properly (computers)
fast; strenuous; drastic
a crash is an accident in which a moving vehicle hits something and is damaged or destroyed.
if a moving vehicle crashes or if the driver crashes it, it hits something and is damaged or destroyed.
to crash also means to move or fall violently, making a loud noise.
if a business or organization crashes, it fails suddenly, often with serious financial effects on its customers.
if a computer or a computer program crashes, it fails suddenly.
a crash is also a sudden, loud noise.

پیشنهاد کاربران

دچار رکود اقتصادی شدن
چترشدن
در حوزه پزشکی میتونه اینطوری هم معنا بده:
A colloquial term for a sudden change for the worse in a patient's health.
اصطلاح عامیانه برای اینکه بگیم وضعیت بیمار داره بدتر میشه
مثال:Why wait for her to crash?
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه: چرا داری معطل میکنی که حالش بدتر بشه؟ ( در این متن شخص her مریض هست )

تصادف
مثال: There was a terrible car crash on the highway.
یک تصادف وحشتناک رانندگی در بزرگراه اتفاق افتاد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Thanks for letting me crash here
ممنون که گزاشتی اینجا پلاس شم
Crash the trafic light چراغ قرمز رو رد کردن
Crash out یهو به خواب رفتن
crash = تصادف کردن _ سقوط کردن
crush = شیفته شدن ، له کردن
cash = پول نقد
crash: صدای حاصل از تصادف
👁️ یکی از معنی هاش: سقوط کردن
Chemotherapy Risk Assessment Scale for High - Age Patients [اختصار]
مقیاس ارزیابی خطر شیمی درمانی برای بیماران در سن بالا
توی بازی های ویدیویی، کرش به معنای خروج ناگهانی از بازی و برگردوندن کاربر به دسکتاپ هست.
لگد کردن
در مورد گل و گیاه
1 -
slang/to sleep, or to stay at a place to sleep temporarily
عامیانه/ خوابیدن، یا در محلی بطور موقت خوابیدن
I was so tired after work, I crashed on the sofa.
They crashed on my floor after the party.
...
[مشاهده متن کامل]

I was so tired after work, I crashed on the sofa.
2 -
to go to a party or other event without an invitation
غیر رسمی / رفتن به یک مهمانی یا رویداد دیگر بدون دعوت
Some guys tried to crash the party but they weren’t allowed in.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/crash
سقوط سقوط کردن تصادف تصادف کردن
این معنی رو هم میده
suddenly computer failure
معنی دیگر آن:
مراسمی ( مانند عروسی ) را بهم زدن
ماشین به حصار برخورد کرده بود
در دهه 60 میلادی معنی خوابیدن هم می داد
از کار افتادن سایت یا اپلیکشن
The website crashed due to the level of interests
وبسایت به خاطر تمایل زیادمردم ( که برای ثبت نام اومده بودن ) از کار افتاد
کاهش ناگهانی
کپیدن: به معنای خوابیدن
فک کنم معنی از حال رفتن و افت انرژی هم میده
crash
هَمریشه با :
آلمانی : Krach ( کراخ )
پارسی : کَراخیدَن ، کَراشیدَن
کَراخ ، کَراش به مینه یِ سِدایِ مَهیب اَست ، این واژه به شِکلِ " کُرچ " دَر مُرغِ کُرچ که دَر آن مُرغ سِدای بُلَندی می کُنَد ، کاربُرد دارَد.
...
[مشاهده متن کامل]

می تَوان بَرای سَر وُ سّدایِ ناهَنجار وَ گوش خَراش اَز کَراچ / کَراش / کَراخ / کَراس بَهره بُرد.

رفتن و ماندن در جایی و هزینه زندگی را به گردن میزبان گذاشتن
to crash: to stay at a friend’s house for a short period of time
crash ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ازکارافتادگی
تعریف: حالتی که براثر خراب شدن تجهیزات سخت‏افزاری یا به وجود آمدن مشکل نرم‏افزاری پیش می آید و درنتیجه، فعالیت سامانه متوقف می شود
به معنی سقوط یا برخورد با صدای بلند
در زبان عامیانه معنی خوابیدن را میدهد.
I am going to crash
من میخام برم بخابم.
Crash : تصادف یا بدون دعوت وارد جایی شدن
Crush on me :کراش داشتن روی من
خطاب به " به تو چه "
اون کراش هستش و به معنای دوست داشتن کسی بدون اگاهی اون فرد هست.
اگه crash میشه تصادف پس کراش زدن میشه چی ؟
ولو شدن بعد از یه غذای سنگین هم میشه فکر کنم.
تصادف یا سقوط
Hit and make a loud noise
کانون زبان ایران ✌
تصادف کردن_سقوط کردن
Smash
Fall or hit something with a loud noise
سرزده وارد جایی به قصد ماندن شدن
برای اسم :
تصادف ، سقوط ، صدای بلند و ناگهانی ، فشرده ( برای برنامه و کلاس )
برای فعل :
درهم شکستن ، تصادف کردن ، سقوط کردن ، ناخوانده وارد شدن
سلام، به معنی تصادف و سقوط ( سقوط مثلا یک هواپیما یا سقوط بازار سهام و بورس نه اینکه مثلا یکی یا یه چیزی بیفته اون واژه fall هستش ) . مثال:
Many people can die in a plane crash=مردم بسیاری میتوانند در یک سقوط هواپیما کشته شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

This was just a normal car crash=این فقط یک تصادف ماشین معمولی بود.
The stock market crashed few weeks ago=بازار سهام چند هفته پیش سقوط کرد.
موفق باشید!

( adj )
سقوط همراه با صدای بلند
به نقل از فرهنگ هزاره:
ورشکستگی، ورشکست شدن، زمین خوردن ( برای شرکت ها و کسب و کارها )
make a noise
The plane crashed 20 minutes after take - off.
هواپیما 20 دقیقه بعد از بلند شدن سقوط کرد.

انفجار. تصادف. تخریب
A plane crash a lound noise when something falls or hits another things :I heard a crash as the tree fell.
Finish 😁😁
صدای برخورد
به معنی ولو شدن روی تخت یا مبل هم میشه:
Are you going to crash on the couch
میخای روی مبل دراز بکشی ؟

تصادف
اتفاق، حادثه، تخریب
تخریب

روی سر کسی خراب شدن. تلپ شدن در جایی و هزینه زندگی را به گردن میزبان گذاشتن
معنی این کلمه تقریبا نزدیک به یک تصادف که صدای بلندی ایجاد میکند
آقا یا خانم \م trash میشه آشغال نه crash
معنیش تو کتاب کانون زبان ایران :
Hit and make a loud nois
برخورد
تصادف. ماشین
سقوط کردن
در بازی crash bandicoot نام موجودی شبیه روباه است. جهش یافته و دیوانه وار. به دشمن خود Dr. Cortex برای نجات دنیا و دوستانش حمله میکند.
ضربتی، فشرده، حالت خاص
ماشین:تصادف کردن
هواپیما:سقوط کردن
Crash out:to go to bed or go to sleep quickly
از کار افتادن ( مثل یک اپلیکیشن یا کامپیوتر )
Hit and make a loud noise
سر و صدا کردن. صدا بلند درآوردن
Hit and make aloud noise
در بازی crash time معنی زمان تصادف میدهد
داغون، مچاله شدا ( برای ماشین )
The tree crashed to the ground
هنگ کردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٦)

بپرس