معنی: بد خومعانی دیگر: زود خشم، کژ خوی، کج خلق، بدعنق، عبوس، اخمو، (ماشین آلات) قراضه، لکنته، لکنتو، (آدم) عجیب و غریب، غیرعادی، غیرطبیعی، از دسته در رفته، (نادر) پرپیچ و تاب، کج و کوله، پرخمش
[ترجمه گوگل] کودک وقتی گرسنه است بداخلاق می شود [ترجمه ترگمان] بچه وقتی گرسنه است خیلی بد اخلاق است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: queer or peculiar; eccentric.
• (3)تعریف: difficult or unreliable of operation.
- This engine is cranky on cold mornings.
[ترجمه مهدی قمی پور] این موتور صبح های سرد، بد کار میکنه
|
[ترجمه گوگل] این موتور در صبح های سرد بد حالت است [ترجمه ترگمان] این موتور در صبح های سرد بد خلق شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a cranky old man
پیرمرد کج خلق
2. Organic farming is no longer thought of as cranky.
[ترجمه مهدی قمی پور] کشاورزی ارگانیک دیگر به آن سختی و بد قلقی نیست
|
[ترجمه گوگل]کشاورزی ارگانیک دیگر به عنوان مزاحم تصور نمی شود [ترجمه ترگمان]کشاورزی ارگانیک دیگر به فکر بد خلقی نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Vegetarianism has shed its cranky image.
[ترجمه مهدی قمی پور] گیاهخواری تصویر خیلی بدی از خودش نشان داده
|
[ترجمه گوگل]گیاهخواری تصویر بدشانس خود را از دست داده است [ترجمه ترگمان]گیاهخواری تصویر بد خلق خود را تضعیف کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I was feeling tired and cranky.
[ترجمه گوگل]احساس خستگی و بی قراری می کردم [ترجمه ترگمان]احساس خستگی و cranky می کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She's a member of a group that promotes cranky ideas about food and exercise.
[ترجمه گوگل]او عضو گروهی است که ایدههای بداخلاقی درباره غذا و ورزش را ترویج میکند [ترجمه ترگمان]او عضو گروهی است که ایده های بد خلقی در مورد غذا و ورزش را ترویج می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He was cranky and would get upset over homework not done, cry, call himself stupid, and pester his sister.
[ترجمه گوگل]او بداخلاق بود و از انجام ندادن تکالیف ناراحت می شد، گریه می کرد، خود را احمق خطاب می کرد و خواهرش را آزار می داد [ترجمه ترگمان]بد اخلاق بود و نمی توانست تکالیف مدرسه اش را انجام دهد، گریه نکند، گریه کند، خود را احمق فرض کند و از خواهرش ناراحت شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They became cranky and quarrelsome, and stopped most of their activities in order to conserve energy.
[ترجمه گوگل]آنها بداخلاق و نزاع میکردند و بیشتر فعالیتهای خود را متوقف کردند تا انرژی خود را حفظ کنند [ترجمه ترگمان]آن ها cranky و ستیزه جو شدند و بیشتر فعالیت های خود را برای حفظ انرژی متوقف کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I've got a cranky female cousin, rich as Croesus, and well-born to boot.
[ترجمه گوگل]من یک دختر عموی بداخلاق دارم، ثروتمندی مثل کرزوس، و خوشزاده [ترجمه ترگمان]یکی از قوم و خویش های زن بد خلقی دارم که مثل یک ورشکسته ثروتمند ثروتمند شده و با چکمه به دنیا آمده ام [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He's been cranky all day.
[ترجمه sara] اون کل روز بد عنق و بی حوصله بوده
|
[ترجمه گوگل]او تمام روز بداخلاق بوده است [ترجمه ترگمان]اون تمام روز بد اخلاق بوده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He was as cranky as a bad-tempered goat, always putting his head down and charging into things that annoyed him.
[ترجمه گوگل]او مثل یک بز بداخلاق بداخلاق بود، همیشه سرش را پایین می انداخت و به چیزهایی سر می زد که آزارش می داد [ترجمه ترگمان]او به اندازه یک بز بد اخلاق بود، همیشه سرش را پایین می گذاشت و به چیزهایی که آزارش می داد حمله کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Scott seems a little cranky this morning.
[ترجمه گوگل]اسکات امروز صبح کمی بداخلاق به نظر می رسد [ترجمه ترگمان]اسکات امروز صبح یکم بدخلق به نظر می رسه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. On arrival the boy was cranky and refused to walk through the airport.
[ترجمه گوگل]در بدو ورود، پسر بداخلاق بود و حاضر نشد از فرودگاه عبور کند [ترجمه ترگمان]در زمان ورود این پسر بد خلقی شد و از پیاده روی در فرودگاه سر باز زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The over-connected me is a cranky, tired fussbudget.
[ترجمه گوگل]من که بیش از حد بهم متصل است، بودجه ای بداخلاق و خسته است [ترجمه ترگمان]اونی که منو به هم متصل کرده یه آدم بدخلق و خسته اس [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I know it is cranky to be indignant.
[ترجمه گوگل]من می دانم که عصبانی بودن عجیب است [ترجمه ترگمان]می دانم که خیلی بد است که عصبانی بشوم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• odd, eccentric; irritable, grouchy; shaky, unstable cranky behaviour is strange behaviour which results from someone having unusual ideas; used showing disapproval. cranky also means bad tempered; used in american english.
پیشنهاد کاربران
مثال؛ I’m feeling so cranky after pulling an all - nighter. A person might say, “The baby becomes cranky when she’s hungry. ” Another might express, “I get cranky when I have to sit in traffic for too long. ”
بی اعصاب، بد اخلاق، گند دماغ
پیرسگ
در انگلیسی امریکایی به صورت غیررسمی "زودرنج": easily annoyed or upset. در انگلیسی بریتیشئ به صورت غیررسمی "عجیب" و "نامانوس"
1 - adjective - British English - informal : عجیب غریب به عنوان نمونه : Organic farming is no longer thought of as cranky 2 - adjective - informal : بد اخلاق بد خُلق کسی که زود جوش می آورد و عصبانی می شود. به عنوان نمونه : I was feeling tired and cranky
گَندِ دماغ
قراضه
بد عنق
کج خلق
( of a machine ) working erratically
✅کج خلق و بد اخلاق 1 ) The baby was 💎cranky💎 last night because she’s cutting a tooth 2 ) Do you think you are more patient now than when you were younger? Absolutely! Especially when puberty hit and I was under a lot of pressure from my parents as well as from peers, I was 💎cranky💎 all the time. But now, although I have a lot more things going through my head, I've learned to get into the habit of keeping track of my thoughts by writing out everything that I have to do in order to see what makes me impatient. This will help me slow down and focus on one task at a time and remove those things that stress me out ... [مشاهده متن کامل]