cranial

/ˈkreɪnɪəl//ˈkreɪnɪəl/

معنی: جمجمهای
معانی دیگر: وابسته به جمجمه، آهیانه ای، وابسته به کاسه ی سر، مخدانی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: cranially (adv.)
• : تعریف: of or relating to the skull or cranium.

جمله های نمونه

1. cranial cavity
کاواکی کاسه ی سر،حفره ی جمجمه ای

2. cranial index
ضریب جمجمه

3. cranial vault
گنبده ی جمجمه

4. Subsequent investigations showed normal results on cranial computed tomography with only alcohol present in the urine drug screen.
[ترجمه گوگل]بررسی‌های بعدی نتایج طبیعی را در توموگرافی کامپیوتری جمجمه نشان داد که فقط الکل در غربالگری داروی ادرار وجود داشت
[ترجمه ترگمان]بررسی های بعدی نتایج نرمال در مورد پرتونگاری محاسبه شده با تنها الکل موجود در صفحه دارو را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And, of course, we harness the cranial material of the descendants of the colonists.
[ترجمه گوگل]و البته ما مواد جمجمه ای از نوادگان استعمارگران را مهار می کنیم
[ترجمه ترگمان]و البته، ما مواد مغزی نوادگان of را تحت کنترل خود داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It yielded after causing only moderate cranial discomfort, but as it did I found my feet caught up in something.
[ترجمه گوگل]تنها پس از ایجاد ناراحتی متوسط ​​در جمجمه تسلیم شد، اما در همان حال دیدم پاهایم در چیزی گیر کرده است
[ترجمه ترگمان]بعد از این که فقط باعث ناراحتی جمجمه ای متوسط شد تسلیم شد، اما چون دیدم پایم به چیزی گیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Finally, both during and after the reconstruction of cranial remains, correct orientation of the pieces should be attempted.
[ترجمه گوگل]در نهایت هم در حین و هم بعد از بازسازی بقایای جمجمه باید جهت گیری صحیح قطعات را انجام داد
[ترجمه ترگمان]در نهایت، هم در طول و هم پس از بازسازی جمجمه، جهت درست کردن قطعات باید تلاش شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Reconstruction of such defects should seal off the cranial cavity from the upper respiratory tract and provide structural support.
[ترجمه گوگل]بازسازی چنین نقایصی باید حفره جمجمه را از دستگاه تنفسی فوقانی ببندد و پشتیبانی ساختاری را فراهم کند
[ترجمه ترگمان]بازسازی چنین نقایصی باید گودال جمجمه را از دستگاه تنفسی فوقانی منحرف کرده و از حمایت ساختاری برخوردار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Plastination can demonstrate the cranial nerves accurately, so it is an important comparative studying method of the cranial nerves.
[ترجمه گوگل]پلاستیناسیون می تواند اعصاب جمجمه ای را به دقت نشان دهد، بنابراین یک روش مطالعه مقایسه ای مهم اعصاب جمجمه ای است
[ترجمه ترگمان]plastination می تواند اعصاب جمجمه را به دقت نمایش دهد، بنابراین یک روش مطالعه تطبیقی مهم و قیاسی از اعصاب جمجمه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The fifth cranial nerve, called the trigeminal nerve, is apparently responsible for sneezes.
[ترجمه گوگل]عصب پنجم جمجمه ای به نام عصب سه قلو ظاهراً مسئول عطسه است
[ترجمه ترگمان]پنجمین عصب مغزی که عصب trigeminal نامیده می شود ظاهرا مسئول sneezes است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fig . 4 . Normal cranial ultrasound through the frontal lobes term infant.
[ترجمه گوگل]شکل 4 سونوگرافی طبیعی جمجمه از طریق لوب های فرونتال نوزاد ترم
[ترجمه ترگمان]شکل ۲ ۴ سونوگرافی معمول جمجمه از طریق نوزاد در نرمه پیشانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cranial nerves handle head and neck sensory and motor activities, except the vagus nerve, which conducts signals to visceral organs.
[ترجمه گوگل]اعصاب جمجمه ای فعالیت های حسی و حرکتی سر و گردن را کنترل می کنند، به جز عصب واگ که سیگنال ها را به اندام های احشایی هدایت می کند
[ترجمه ترگمان]اعصاب جمجمه، سر و گردن و فعالیت های حرکتی را کنترل می کنند، به جز عصب vagus که سیگنال هایی را به اندام های احشایی هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Cranial expansion was delayed in patients with a balanced dysmorphism.
[ترجمه گوگل]انبساط جمجمه در بیماران مبتلا به بدشکلی متعادل به تاخیر افتاد
[ترجمه ترگمان]گسترش Cranial در بیماران با یک dysmorphism متعادل به تاخیر افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is characterized by a narrow, elongated cranial vault with reduced bitemporal dimension.
[ترجمه گوگل]مشخصه آن یک طاق جمجمه ای دراز و باریک با کاهش ابعاد گیجگاهی است
[ترجمه ترگمان]آن با یک گنبد جمجمه باریک و کشیده با بعد bitemporal مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Cranial drill: Can be stopped by itself after drill through, confirm the safety of the operation.
[ترجمه گوگل]مته جمجمه: می تواند به خودی خود پس از حفاری متوقف شود، ایمنی عملیات را تایید کنید
[ترجمه ترگمان]مته دریل: می تواند بعد از تمرین از طریق تمرین متوقف شود، ایمنی عملیات را تایید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جمجمه ای (صفت)
cranial

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to the cranium (skull)
cranial means relating to your cranium; a technical term in biology.

پیشنهاد کاربران

مغزی هم میشه ترجمش کرد
مثلا cranial nerves >>> اعصاب مغزی
در آناتومی جانوری در مفهوم به سمت سر ( جمجمه ) هم معنی می دهد
جلویی، قدامی
جمجمه ای ، وابسته به جمجمه

بپرس