cramp

/ˈkræmp//kræmp/

معنی: گرفتگی عضلات، درد شکم، چنگه، چنگوک، محدود کننده، انقباض ماهیچه در اثر کار زیاد، حصار، محدود کردن، در قید گذاشتن، جاتنگ کردن، سیخ دار کردن
معانی دیگر: گرفتگی عضله (در اثر خستگی یا سرما و غیره)، گرفتگی (یا قولنج و غیره) ایجاد کردن، گرفته شدن، (جمع) قولنج (کولنج)، تنگین، (دستگاه گوارش) پیچ زدن، (دستگاه تناسلی زنان به ویژه در قاعدگی) درد شدید (که می گیرد و ول می کند)، مقید کردن، بازداشتن، پایگیر شدن، گیره ی آهنی (برای پهلوی هم نگهداشتن قطعات سنگی یا سیمانی یا چوبی و غیره)، بست، اشکنجه، میله ی همبند، بستانه، (هرچه که محدود کند یا مانع شود) بازدار، کران بند، قید، محدودیت، بازداری، گرفتاری، مقیدسازی، پایگیری، کران بندی، (با گیره ی آهنی) بستن یا محکم کردن، بست زدن به، (اتومبیل و غیره) فرمان را تند و زیاد به یک طرف چرخاندن، (چرخ های جلو را) چرخاندن به یک سو، رجوع شود به: cramped، انقبا­ ماهیچه در اثرکار زیاد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (sometimes pl.) a painful and debilitating contraction or spasm of any muscle of the body.
مشابه: kink

- She was forced to drop out of the race when she got a cramp in her thigh.
[ترجمه گوگل] او به دلیل گرفتگی در ناحیه ران خود مجبور به ترک مسابقه شد
[ترجمه ترگمان] او مجبور بود از مسابقه خارج شود که دچار گرفتگی عضله ران شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wrote until his hand was paralyzed with writer's cramp.
[ترجمه گوگل] می نوشت تا جایی که دستش از گرفتگی نویسنده فلج شد
[ترجمه ترگمان] نامه را تا وقتی که دستش از درد نویسنده فلج شد، نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (usu. pl.) severe abdominal pain, such as that caused by intestinal disorders or the uterine contractions occurring during labor and menstruation.

- The food poisoning caused cramps and vomiting.
[ترجمه گوگل] مسمومیت غذایی باعث گرفتگی عضلات و استفراغ شد
[ترجمه ترگمان] مسمومیت غذایی باعث گرفتگی عضلات و استفراغ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cramps, cramping, cramped
• : تعریف: of muscle tissue, to contract suddenly, involuntarily, and usu. painfully.

- As he was running, his calf muscle cramped.
[ترجمه گوگل] در حالی که داشت می دوید، عضله ساق پاش گرفت
[ترجمه ترگمان] همان طور که می دوید، ماهیچه های ساق پاهایش به هم فشرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a device for holding or clamping buildings materials together, consisting of a bar with fixed or adjustable arms at each end.

(2) تعریف: something that restrains or prevents freedom of function.
مشابه: clog, trammel
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cramps, cramping, cramped
(1) تعریف: to restrict the freedom of by closely confining.
مشابه: bind, pinch

- The school's strict regulations cramped his social life.
[ترجمه گوگل] مقررات سختگیرانه مدرسه زندگی اجتماعی او را محدود کرده بود
[ترجمه ترگمان] مقررات سختگیرانه مدرسه زندگی اجتماعی او را محدود کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to hold (various parts) in place with a cramp.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: confined or tightly restricted.

(2) تعریف: illegible, as handwriting that is tightly compressed.

جمله های نمونه

1. cramp one's style
(خودمانی) مخل کار کسی شدن

2. writer's cramp
ناتوانی موقتی نویسنده (که جلو خلاقیت او را می گیرد)

3. a painful cramp in the left leg
گرفتگی دردناک عضلات پای چپ

4. She had a sudden painful cramp in her left leg.
[ترجمه گوگل]او یک گرفتگی ناگهانی دردناک در پای چپ خود داشت
[ترجمه ترگمان]یک گرفتگی ناگهانی و دردناک در پای چپش دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hillsden was complain-ing of cramp in his calf muscles.
[ترجمه گوگل]هیلزدن از گرفتگی عضلات ساق پا شاکی بود
[ترجمه ترگمان]عضلات ماهیچه ساق پاهایش درد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Worry and lack of money cramp the lives of the unemployed.
[ترجمه گوگل]نگرانی و بی پولی زندگی بیکاران را تنگ می کند
[ترجمه ترگمان]نگرانی و فقدان پول، زندگی افراد بی کار را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The swimmer got cramp in his legs and had to be helped out of the water.
[ترجمه گوگل]این شناگر در پاهای خود گرفتگی گرفت و مجبور شد به او کمک شود تا از آب خارج شود
[ترجمه ترگمان]شناگر در پاهایش منقبض شد و مجبور شد از آب بیرون بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The swimmer suddenly got cramp.
[ترجمه گوگل]شناگر ناگهان گرفتگی گرفت
[ترجمه ترگمان]این شناگر به طور ناگهانی منقبض شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The famous master swimmer had an attack of cramp and had to give up the contest.
[ترجمه گوگل]استاد شنای معروف دچار حمله گرفتگی شد و مجبور شد مسابقه را رها کند
[ترجمه ترگمان]این شناگر معروف به of حمله کرده بود و ناچار بود مسابقه را رها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One of the swimmers got cramp and had to drop out of the race.
[ترجمه گوگل]یکی از شناگران دچار گرفتگی عضلات شد و مجبور شد از مسابقه خارج شود
[ترجمه ترگمان]یکی از شناگران به cramp مبتلا شد و مجبور شد از مسابقه خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was suddenly seized by an attack of cramp.
[ترجمه گوگل]ناگهان یک حمله گرفتگی عضلات مرا گرفت
[ترجمه ترگمان]ناگهان دچار حمله عصبی شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He lost all sensation in his legs through cramp.
[ترجمه گوگل]او تمام حس پاهایش را در اثر گرفتگی از دست داد
[ترجمه ترگمان]تمام احساسی را که در پاهایش داشت از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Gazzer came hobbling after her: he had cramp in one of his legs.
[ترجمه گوگل]گازر با هق هق به دنبال او آمد: او در یکی از پاهایش گرفتگی داشت
[ترجمه ترگمان]Gazzer لنگ لنگان لنگان لنگان به دنبال او روان شد: او یکی از پاهایش را گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Massage can help cramp and can prevent it spreading to other areas.
[ترجمه گوگل]ماساژ می تواند به گرفتگی عضلات کمک کند و از گسترش آن به نواحی دیگر جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]ماساژ می تواند به درد کمک کند و می تواند از گسترش آن به مناطق دیگر جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گرفتگی عضلات (اسم)
cramp

درد شکم (اسم)
cramp

چنگه (اسم)
cramp

چنگوک (اسم)
cramp

محدود کننده (اسم)
cramp, limiter

انقباض ماهیچه در اثر کار زیاد (اسم)
cramp

حصار (اسم)
fort, hag, enclosure, enceinte, fold, barrier, fencing, fence, barracoon, wall, hedge, haw, cramp, kraal, inclosure, paddock

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

در قید گذاشتن (فعل)
coop, cramp

جاتنگ کردن (فعل)
cramp

سیخ دار کردن (فعل)
cramp, equip with a grill

تخصصی

[بهداشت] کرامپ-چنگ

انگلیسی به انگلیسی

• muscle contraction; clamp, bar which holds objects together
confine, impede, restrain; constrict; fasten with a clamp
if you have cramp or cramps, you feel a strong pain caused by a muscle suddenly contracting.
if you cramp someone's style, your presence restricts their behaviour in some way; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

فرهنگستان در مقابل ( spasm ) تَنجش رو مترادف کرده . یعنی پاسخ انقباضی جانداران به یک محرک بیرونی ( مانند دما، رطوبت، نور ) .
مصدر تنجیدن به معنی
بخودپیچیدن، درهم فشرده شدن، درهم کشیده شدن

...
[مشاهده متن کامل]

مهر مفکن برین سرای سپنج
کاین جهان پاک بازی و نیرنج
نیک او را فسانه دارو شد
بد او را کمرت نیک [بتنج ]
رودکی

to shut in so closely as to restrict the physical freedom of
چپاندن
Cramp living space
گرفتگی عضله، چنگه، چنگوک، گرفتگی عضلات، انقباض ماهیچه در اثر کار زیاد، دردشکم، محدودکننده، حصار، سیخدار کردن، محدود کردن، درقید گذاشتن، جاتنگ کردن، معماری: پیچ دستی درودگری، روانشناسی: گرفتگی عضلانی، ورزش: چنگه، گرفتگی عضلانی
Cramp
اسم این کلمه به معنی گرفتگی عضلات به همراه درد یا همان اسپاسم عضلانی است. مترادف انگلیسی کلمات Spasm, Ache, Pain
فعل این کلمه به معنی مانع شدن و بازنداشتن شخصی یا چیزی از انجام یک کار و محدود کردن است. مترادف انگلیسی کلمات Hinder, Restrict
...
[مشاهده متن کامل]

صفت این کلمه یعنی Cramped به معنی شلوغ بودن و کم بودن فضا در جایی است و مترادف با کلمه crowded است.

We are a little cramped because of low space.
به علت کمبودِ جا، گاهی بهمون سخت میگذره.
جم شدن یا مچاله شدن به علت کمی جا
He has a cramp in his leg
پایش تیر میکشد
👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : cramp 💎 تلفظ واژه: kramp ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: چنگه: انقباض اسپاسمی و دردناک عضله ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : spasm -
you use it when your room is pretty small or uncomfortable.
[پزشکی] چنگه: انقباض اسپاسمی و دردناک عضله
اسپاسم عضلانی
🐌🦋
دل پیچه
cramped: تنگ
cramp ( پزشکی )
واژه مصوب: چنگه 1
تعریف: حالت انقباض دردناک و ممتد ماهیچه
Cramp together تلنبار کردن
گرفتگی
Tension
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس