cracked

/ˈkrækt//krækt/

ترک خورده، ترکدار، (صدا) دورگه، کلفت، زمخت، شکسته، (عامیانه) خل، بی مخ، ترک دار,مودار,دیوانه ,مخبط

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: partially separated; broken.

- a cracked chimney
[ترجمه گوگل] دودکش ترک خورده
[ترجمه ترگمان] دودکش شکسته،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: separated into fragments.

- cracked nuts
[ترجمه گوگل] آجیل ترک خورده
[ترجمه ترگمان] خل و چل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) mentally unsound; eccentric or unpredictable in behavior.
مشابه: crazy, lunatic

جمله های نمونه

1. cracked up to be
بودن (بنابر شایعه یا گزارش دیگران)،آن طور که می گویند

2. a cracked bone
استخوان ترک خورده

3. a cracked cup
فنجان ترکدار

4. he cracked a peach pit and took the seed out
هسته ی هلو را شکست و مغز آن را در آورد.

5. he cracked all opposition
هرگونه مخالفتی را در هم کوبید.

6. the cracked voice of a seventeen-year old boy
صدای دو رگه ی پسر هفده ساله

7. we cracked the enemy's code
ما رمز دشمن را شکستیم.

8. suddenly, he cracked up and tears flowed out of his eyes
ناگهان زد زیر گریه و اشک از چشمانش جاری شد.

9. the earthquake cracked the walls of the house but did not damage its main framework
زلزله باعث ایجاد ترک در دیوارهای خانه شد ولی به استخوان بندی اصلی آن صدمه ای نزد.

10. the government cracked down on dissidents
دولت نسبت به مخالفان سخت گیری بیشتری کرد.

11. the police cracked down on smugglers
پلیس قاچاقچیان را زیر فشار بیشتری گذاشت.

12. the walls cracked and the foundation settled
دیوارها ترک خوردند و شالوده نشست کرد.

13. her bone is cracked
استخوانش ترک خورده است.

14. the house is cracked to its foundation
خانه از پای بست ویران است

15. to condemn a cracked apartment house
ساختمان آپارتمان ترک خورده ای را کلنگی اعلام کردن

16. we fortified the cracked walls of the building with buttresses
دیوارهای ترک خورده ی ساختمان را با پشتبند تقویت کردیم.

17. his fingers were rough and cracked
انگشتانش زبر و ترک خورده بودند.

18. the book is not what it is cracked up to be
کتاب آنچنان هم که می گویند نیست.

19. he announced the death of my father with a cracked voice
با صدایی گرفته مرگ پدرم را اعلام کرد.

20. He cracked his nut on the ceiling.
[ترجمه مهتاب] فندفش را روی سقف شکسته.
|
[ترجمه گوگل]مهره اش را روی سقف شکست
[ترجمه ترگمان]nut را به سقف کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The hunter's rifle cracked and the deer fell dead.
[ترجمه گوگل]تفنگ شکارچی ترک خورد و آهو مرده افتاد
[ترجمه ترگمان]تفنگ شکارچی به صدا در آمد و گوزن ها از بین رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I cracked my head on/against the door.
[ترجمه گوگل]من سرم را روی/روی در زدم
[ترجمه ترگمان]سرم را روی در گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He cracked the whip and the horse leapt forward.
[ترجمه گوگل]شلاق را شکست و اسب به جلو پرید
[ترجمه ترگمان]شلاق را برداشت و اسب به جلو جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The mirror was cracked and dirty.
[ترجمه گوگل]آینه ترک خورده و کثیف بود
[ترجمه ترگمان]آینه ترک خورده و کثیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The ceiling was grey and cracked.
[ترجمه گوگل]سقف خاکستری و ترک خورده بود
[ترجمه ترگمان]سقف خاکستری و ترک خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The glass must have been cracked - it just fell to pieces in my hand.
[ترجمه گوگل]شیشه باید ترک خورده باشد - فقط در دستم تکه تکه شد
[ترجمه ترگمان] شیشه باید شکسته باشه - همین الان توی دستم افتاد -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• crazy, mad, insane (slang); broken, having fissures; chapped (especially in regards to skin)
a cracked object has lines on its surface because it has been damaged or partly broken.

پیشنهاد کاربران

کم آوردن ، حقیقت را گفتن
● ترک خورده
● مُنگُل، خل وضع
تو گیم به معنی خیلی ماهر به کار میره
You are cracked
یعنی خیلی خوب بازی میکنی
ترک گرفته
cracked ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: تَرَک خورده
تعریف: ویژگی کانی یا سنگی که ترک های فراوان دارد
گذشته crack
نیمه باز
The door was cracked: در، نیمه باز بود
شکستن
برطرف کردن - رفع کردن
ترکدار
به معنی قطع کردن رابطه هم هست مثلاwe have cracked our code

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس