فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cracks, cracking, cracked
حالات: cracks, cracking, cracked
• (1) تعریف: to break apart with a snapping sound.
• مترادف: snap
• مشابه: break, burst, flaw, fracture, pop, smash
• مترادف: snap
• مشابه: break, burst, flaw, fracture, pop, smash
• (2) تعریف: to break or snap but not into separate fragments.
• مترادف: fracture
• مشابه: craze, flaw, furrow, gap, seam, split
• مترادف: fracture
• مشابه: craze, flaw, furrow, gap, seam, split
• (3) تعریف: to make a sharp sound.
• مترادف: bang, clap, snap
• مشابه: clack, crash, slam
• مترادف: bang, clap, snap
• مشابه: clack, crash, slam
- The rifle cracked.
[ترجمه رامین توحیدی] تفنگ را به صدا در اورد|
[ترجمه مریم] تفنگ دولول ، از وسط نصف شد. ( تفنگ دولول شکاری را در حین حرکت باید از وسط شکست تا اتفاقی به کسی آسیب نزند )|
[ترجمه گوگل] تفنگ ترک خورد[ترجمه ترگمان] تفنگ به صدا درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to collapse or lose control under pressure.
• مترادف: break down, collapse, go to pieces
• مشابه: break, flaw, succumb
• مترادف: break down, collapse, go to pieces
• مشابه: break, flaw, succumb
- She cracked during his illness.
[ترجمه مریم] در طول بیماریش او شکننده شده بود.|
[ترجمه گوگل] او در طول بیماری او ترک خورد[ترجمه ترگمان] در حین بیماری اون شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: crack down on, crack up
عبارات: crack down on, crack up
• (1) تعریف: to break (something) but not into separate fragments; cause to snap.
• مترادف: crackle
• مشابه: chink, fracture, snap
• مترادف: crackle
• مشابه: chink, fracture, snap
• (2) تعریف: to cause to make a sudden sharp noise.
• مترادف: snap
• مشابه: clack, clap, slam
• مترادف: snap
• مشابه: clack, clap, slam
• (3) تعریف: to cause damage to; make ineffective.
• مترادف: break
• مشابه: disrupt, fracture, interrupt, rend, rupture, tear
• مترادف: break
• مشابه: disrupt, fracture, interrupt, rend, rupture, tear
- The phone call cracked his concentration.
[ترجمه گوگل] تماس تلفنی تمرکز او را شکست
[ترجمه ترگمان] زنگ تلفن، تمرکزش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زنگ تلفن، تمرکزش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to figure out; find a solution to.
• مترادف: solve
• مشابه: decipher, decode
• مترادف: solve
• مشابه: decipher, decode
- They cracked the secret code.
[ترجمه گوگل] آنها رمز مخفی را شکستند
[ترجمه ترگمان] رمز و رمز رو نقض کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رمز و رمز رو نقض کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (informal) to break into (a safe or the like).
• مشابه: break in
• مشابه: break in
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a sharp sound.
• مترادف: crackle, snap
• مشابه: clack, clap, crash, pop, report, slam
• مترادف: crackle, snap
• مشابه: clack, clap, crash, pop, report, slam
• (2) تعریف: a partial separation in something.
• مترادف: breach, break, cleft, fissure, fracture, gap
• مشابه: flaw, rent, rift, rupture, split
• مترادف: breach, break, cleft, fissure, fracture, gap
• مشابه: flaw, rent, rift, rupture, split
- a crack in the foundation
• (3) تعریف: a narrow opening.
• مترادف: chink, crevice, slit
• مشابه: aperture, cleft, fissure, gap, groove, slot, split
• مترادف: chink, crevice, slit
• مشابه: aperture, cleft, fissure, gap, groove, slot, split
- a crack in the curtains
[ترجمه گوگل] یک ترک در پرده ها
[ترجمه ترگمان] پرده ای در پشت پرده ها پیدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرده ای در پشت پرده ها پیدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (informal) a chance; attempt.
• مترادف: go
• مشابه: chance, try, whirl
• مترادف: go
• مشابه: chance, try, whirl
- He would like to take a crack at sailing.
[ترجمه Edy] او میخواهد قایقرانی را امتحان کند|
[ترجمه گوگل] او دوست دارد در قایقرانی شکافی داشته باشد[ترجمه ترگمان] دوست دارد قایقرانی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (informal) a sharp remark.
• مترادف: dig, gibe
• مشابه: quip, retort
• مترادف: dig, gibe
• مشابه: quip, retort
- She made an unfriendly crack about his wife.
[ترجمه گوگل] او در مورد همسرش سخنی غیر دوستانه ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] زن با لحنی غیر دوستانه در مورد همسرش حرف زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زن با لحنی غیر دوستانه در مورد همسرش حرف زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: (slang) a highly addictive form of purified cocaine that is smoked in a pipe.
• مشابه: cocaine
• مشابه: cocaine