صفت ( adjective )
حالات: cosier, cozier, cosiest, coziest
حالات: cosier, cozier, cosiest, coziest
• (1) تعریف: comfortably warm and snug, or giving one a warm emotional feeling by being small in area yet charming.
• مشابه: comfortable, intimate, snug
• مشابه: comfortable, intimate, snug
- I feel so cozy in these flannel pajamas.
[ترجمه گوگل] من با این لباس خواب فلانل احساس راحتی می کنم
[ترجمه ترگمان] من توی این پیژامه فلانل خیلی احساس راحتی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من توی این پیژامه فلانل خیلی احساس راحتی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her bedroom is small, but it's so sweet and cozy.
[ترجمه احسان] اتاق خواب او کوچک است ولی گرم و راحت است|
[ترجمه گوگل] اتاق خواب او کوچک است، اما بسیار شیرین و دنج است[ترجمه ترگمان] اتاق خوابش کوچک است، اما خیلی شیرین و دنج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'd rather stay at a cozy inn than at a big hotel.
[ترجمه گوگل] ترجیح می دهم در یک مسافرخانه دنج بمانم تا در یک هتل بزرگ
[ترجمه ترگمان] ترجیح میدم تو یه مسافرخانه دنج و راحت باشم تا تو یه هتل بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ترجیح میدم تو یه مسافرخانه دنج و راحت باشم تا تو یه هتل بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: on intimate or friendly terms.
• مشابه: familiar
• مشابه: familiar
- I thought they were just friends, but they seemed pretty cozy last night.
[ترجمه گوگل] فکر می کردم آنها فقط دوست هستند، اما دیشب خیلی دنج به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم اونا فقط دوست بودن ولی دیشب خیلی گرم به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم اونا فقط دوست بودن ولی دیشب خیلی گرم به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was a corrupt narcotics officer and was cozy with the mob.
[ترجمه گوگل] او یک افسر مواد مخدر فاسد بود و با اوباش راحت بود
[ترجمه ترگمان] اون یه افسر پلیس فاسد بود و با خلافکارها صمیمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه افسر پلیس فاسد بود و با خلافکارها صمیمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: convenient or advantageous, esp. for illicit or dishonest purposes.
- It's pretty cozy for the gang to have a friend on the police force.
[ترجمه گوگل] داشتن یک دوست در نیروی پلیس برای باند خیلی راحت است
[ترجمه ترگمان] برای باند خیلی راحت است که یک دوست در نیروی پلیس داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای باند خیلی راحت است که یک دوست در نیروی پلیس داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cosies, cozies, cosying, cozying, cosied, cozied
حالات: cosies, cozies, cosying, cozying, cosied, cozied
• : تعریف: (informal) to try to get on good terms with someone (usu. fol. by "up").
- She cozied up to her boss.
[ترجمه گوگل] او با رئیسش راحت شد
[ترجمه ترگمان] اون با رئیسش جور در اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون با رئیسش جور در اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: cosies, cozies
مشتقات: cosily (adv.), cozily (adv.), cosiness (n.), coziness (n.)
حالات: cosies, cozies
مشتقات: cosily (adv.), cozily (adv.), cosiness (n.), coziness (n.)
• : تعریف: a fitted cover of insulating fabric for a teapot.
- The teapot was covered with a cute quilted cozy in the shape of a hen.
[ترجمه گوگل] قوری با لحافی زیبا به شکل مرغ پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان] قوری در شکل یک مرغ پخته و cute بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قوری در شکل یک مرغ پخته و cute بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید