cowherd

/ˈkaʊˌhərd//ˈkaʊhɜːd/

معنی: گاو چران
معانی دیگر: گاوزبان، گاودار، گالش، دام چران، گله بان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who tends cattle.

جمله های نمونه

1.
گاوچران

2. Also patron of cowherds, spousal separation, and unhappily married men.
[ترجمه گوگل]همچنین حامی گاوداران، جدایی همسران و مردان متاهل ناراضی
[ترجمه ترگمان]همچنین patron از جدایی از زناشویی، از جدایی از زناشویی، و با ناراحتی از مردان متاهل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cowherds have covered the walls with graffiti.
[ترجمه گوگل]گاوداران دیوارها را با گرافیتی پوشانده اند
[ترجمه ترگمان]The دیوارها را با نقاشی های دیواری پوشانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The cowherd boys followed behind Him singing His glories which purify the entire world.
[ترجمه گوگل]پسران گاوچران پشت سر او می‌آیند و جلال او را می‌خوانند که تمام جهان را پاک می‌کند
[ترجمه ترگمان]boys cowherd از پشت سر او را تعقیب می کردند و glories را که تمام جهان را purify می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cowherd : Oh, you always look so charming. Only these roses could match you, my girl.
[ترجمه گوگل]گاوچران: اوه، تو همیشه خیلی جذاب به نظر میرسی فقط این گل رز می تواند با تو برابری کند، دخترم
[ترجمه ترگمان]اوه، تو همیشه خوشگل به نظر میای فقط این گل رز میتونه با تو مطابقت داشته باشه، دختر من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And yet the Heavenly Dog and the Cowherd are perceived by us by an accident.
[ترجمه گوگل]و با این حال سگ بهشتی و گاوچران توسط یک تصادف توسط ما درک می شوند
[ترجمه ترگمان]و با این همه سگ آسمانی و the به واسطه حادثه ای از جانب ما درک می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The daily cowherd reads, weary when also arrives the Buddha incense pavilion study to meditate.
[ترجمه گوگل]گاوچران روزانه وقتی که غرفه عود بودا برای مدیتیشن وارد می شود، خسته می خواند
[ترجمه ترگمان]شیردوش از daily می خواند، خسته از وقتی که مطالعه غرفه incense بودا را به مراقبه راه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fairy tale the Cowherd and the Girl Weaver is the product of the combination of farming civilization and astrolatry, and it embodies the richness of traditional Chinese culture.
[ترجمه گوگل]داستان پریان گاوچران و دختر بافنده محصول تلفیق تمدن کشاورزی و نجوم است و غنای فرهنگ سنتی چین را در خود جای داده است
[ترجمه ترگمان]داستان پریان، cowherd و دختر ویور محصول ترکیبی از تمدن کشاورزی و astrolatry است و این محصول غنی از فرهنگ چینی سنتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Then, Cowherd jumped into the river.
[ترجمه گوگل]سپس گاوچرد به داخل رودخانه پرید
[ترجمه ترگمان]سپس از جا پرید و به رودخانه جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The cowherd rode the bull out.
[ترجمه گوگل]گاو نر گاو نر را بیرون کرد
[ترجمه ترگمان]فروشنده دوره گرد گاو نر را بیرون راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A cowherd walked by the river.
[ترجمه گوگل]گاوداری در کنار رودخانه قدم می زد
[ترجمه ترگمان]A در کنار رودخانه راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Accompanied by cowherd boyfriends, Sri Krsna entered the charming forest of Vrndavana.
[ترجمه گوگل]سری کرشنا با همراهی دوست پسر گاوچران وارد جنگل جذاب ورنداوانا شد
[ترجمه ترگمان]Accompanied by cowherd، Krsna وارد جنگل جذاب Vrndavana شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Now at that time Nanda the cowherd was standing not far from the Blessed One.
[ترجمه گوگل]اکنون در آن زمان ناندا گاوچران نه چندان دور از مبارک ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]اکنون در آن زمان Nanda the دور از درخت متبرک ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The cowherd saw this and offered to take her to his house.
[ترجمه گوگل]گاوچران این را دید و پیشنهاد کرد او را به خانه اش ببرد
[ترجمه ترگمان]The این را دید و پیشنهاد کرد که او را به خانه اش ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گاو چران (اسم)
buckaroo, cowboy, cowherd, cowhand, cowpoke, grazier, cowman, cowpuncher, waddle

انگلیسی به انگلیسی

• person who tends cattle usually on foot
group of cows, group of cattle; person who tends cattle usually on foot

پیشنهاد کاربران

گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.

بپرس