covey

/ˈkəvi//ˈkʌvi/

معنی: گروه، دسته، یک دسته کبک، گله
معانی دیگر: (پرندگان به ویژه کبک و بلدرچین) دسته، دسته ی کوچک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: coveys
(1) تعریف: a broad or small group of partridges, quail, or the like.

(2) تعریف: any small group or company.

جمله های نمونه

1. Hullo, my covey! What's the row?
[ترجمه گوگل]سلام، یارو من! ردیف چیست؟
[ترجمه ترگمان]آه ای بچه! ردیف دوم چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A covey of teenage girls strolled by, their hands tucked into their back pockets.
[ترجمه گوگل]گروهی از دختران نوجوان که دست‌هایشان را در جیب‌های پشتی‌شان فرو کرده بودند، قدم می‌زدند
[ترجمه ترگمان]گروهی از دختران نوجوان به کناری رفتند و دست هایشان را در جیب عقب شان فرو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But Allen thought Covey had made a mistake by starting with a personal or corporate mission before figuring out what steps to take.
[ترجمه گوگل]اما آلن فکر می کرد کاوی با شروع یک ماموریت شخصی یا شرکتی قبل از اینکه بفهمد چه اقداماتی باید انجام دهد، اشتباه کرده است
[ترجمه ترگمان]اما آلن فکر می کرد که این کار با شروع یک ماموریت شخصی یا سازمانی قبل از اینکه بفهمد چه مراحلی را باید طی کند، اشتباه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Stephen Covey calls this working within your circle of influence and it's a much more comfortable and effective place to operate from than stressing over things that are totally beyond your control.
[ترجمه گوگل]استفان کاوی این کار را در دایره نفوذ شما می‌نامد و این مکان بسیار راحت‌تر و مؤثرتر از استرس بر روی چیزهایی است که کاملاً خارج از کنترل شما هستند
[ترجمه ترگمان]استفان کاری، این کار را در دایره نفوذ شما انجام می دهد و یک مکان بسیار راحت تر و موثر برای عمل کردن با تاکید بر روی چیزهایی است که کاملا فراتر از کنترل شما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The four resulting stacks correlate with the Covey Quadrants.
[ترجمه گوگل]چهار پشته به دست آمده با ربع کاوی همبستگی دارند
[ترجمه ترگمان]چهار پشته حاصل با the Covey هم بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mrs. Covey is shocked when she hears of this step.
[ترجمه گوگل]خانم کاوی با شنیدن این مرحله شوکه می شود
[ترجمه ترگمان]خانم Covey وقتی از این مرحله خبردار می شه شوکه می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dr. Steven Covey’s classic discussion of the Time Quadrant is relevant here.
[ترجمه گوگل]بحث کلاسیک دکتر استیون کاوی در مورد ربع زمان در اینجا مرتبط است
[ترجمه ترگمان]بحث کلاسیک دکتر استیون Covey در مورد ربع ساعت به این جا مربوط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Finally, Covey also understands that life can’t be all business all the time so the last section is dedicated to renewing yourself so you don’t miss out on the important things in life.
[ترجمه گوگل]در نهایت، کاوی همچنین می‌داند که زندگی نمی‌تواند همیشه کاری باشد، بنابراین بخش آخر به تجدید خود اختصاص داده شده است تا چیزهای مهم زندگی را از دست ندهید
[ترجمه ترگمان]در نهایت، Covey، همچنین درک می کند که زندگی نمی تواند تمام مدت طول بکشد، بنابراین بخش آخر به تجدید خود اختصاص دارد تا شما از چیزهای مهم زندگی غافل نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dr. Covey compares being in the world today to being in permanent whitewater: "We live in a constant, churning, changing environment.
[ترجمه گوگل]دکتر کاوی حضور در جهان امروز را با ماندن در آب های سفید دائمی مقایسه می کند: «ما در محیطی دائمی، متزلزل و در حال تغییر زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]دکتر Covey، امروزه بودن در جهان را با بودن در شرایط ثابت مقایسه می کند: \" ما در محیطی ثابت، churning و متغیر زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Stephen Covey presents this habit as the most important principle of inter-personal relations.
[ترجمه گوگل]استفان کاوی این عادت را مهمترین اصل روابط بین فردی معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]استفان Covey این عادت را مهم ترین اصل روابط بین فردی معرفی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As Stephen Covey says, 'Seek first to understand' -- knowing why this person's behavior bugs you is the first step to changing your reaction to it.
[ترجمه گوگل]همانطور که استفن کاوی می‌گوید، "ابتدا به دنبال درک باشید" - دانستن اینکه چرا رفتار این شخص شما را آزار می‌دهد، اولین قدم برای تغییر واکنش شما به آن است
[ترجمه ترگمان]همانطور که استفان کاری می گوید، به دنبال فهمیدن این که چرا رفتار این فرد از حشرات است، اولین قدم برای تغییر دادن عکس العمل خود به آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Pleased to have found a covey, I started back.
[ترجمه گوگل]خوشحالم که خانه ای پیدا کردم، دوباره شروع کردم
[ترجمه ترگمان]از اینکه یک گروه را پیدا کردم خوشحالم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Big Nurse comes into the day room with her covey of student nurses and her basket of notes.
[ترجمه گوگل]پرستار بزرگ با همراهی پرستاران دانشجو و سبد یادداشت هایش به اتاق روزانه می آید
[ترجمه ترگمان]پرستار بزرگ با یک دسته پرستار بچه و سبد یادداشت به اتاق خود وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

یک دسته کبک (اسم)
covey

گله (اسم)
quarrel, flock, grumble, gripe, groan, discontent, drove, covey, herd

انگلیسی به انگلیسی

• flock of birds

پیشنهاد کاربران

بپرس