فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: covets, coveting, coveted
حالات: covets, coveting, coveted
• (1) تعریف: to envy or wish to possess (something belonging to another) inordinately or without right.
• متضاد: renounce
• مشابه: envy
• متضاد: renounce
• مشابه: envy
- He coveted his brother's larger share of the inheritance.
[ترجمه مژگان] أو چشم طمع به سهم بزرگتر ارث برادرش داشت|
[ترجمه گوگل] او به سهم بیشتر برادرش از ارث طمع داشت[ترجمه ترگمان] او به سهم بزرگ تر برادرش در این ارث پی برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Now that she was married, she secretly coveted her friends' freedom.
[ترجمه گوگل] حالا که ازدواج کرده بود، مخفیانه آرزوی آزادی دوستانش را داشت
[ترجمه ترگمان] اکنون که ازدواج کرده بود، در نهان به آزادی دوستانش چشم دوخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اکنون که ازدواج کرده بود، در نهان به آزادی دوستانش چشم دوخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to want intensely.
• مشابه: crave
• مشابه: crave
- She received the award she had coveted for so long.
[ترجمه گوگل] او جایزه ای را دریافت کرد که مدت ها آرزویش را داشت
[ترجمه ترگمان] اون جایزه رو برای مدت طولانی دریافت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون جایزه رو برای مدت طولانی دریافت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The horns of the animal are coveted as trophies by hunters.
[ترجمه گوگل] شاخ های حیوان به عنوان غنائم مورد علاقه شکارچیان است
[ترجمه ترگمان] شاخ های حیوان به عنوان جایزه شکارچیان به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شاخ های حیوان به عنوان جایزه شکارچیان به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: covetable (adj.), coveter (n.)
مشتقات: covetable (adj.), coveter (n.)
• : تعریف: to have an inordinate or wrongful wish to possess something belonging to another.