اسم ( noun )
• (1) تعریف: the amount or type of protection available against loss or liability as provided by insurance or reserve funds, or the protection itself.
- The policy provides good coverage in case of fire.
[ترجمه گوگل] این سیاست پوشش خوبی در مواقع آتش سوزی ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان] این سیاست پوشش خوبی در مورد آتش فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این سیاست پوشش خوبی در مورد آتش فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Everyone in the family has dental coverage now.
[ترجمه گوگل] در حال حاضر همه اعضای خانواده از پوشش دندانپزشکی برخوردار هستند
[ترجمه ترگمان] حالا همه اعضای خانواده پوشش دندون پزشکی دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حالا همه اعضای خانواده پوشش دندون پزشکی دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the degree or extent to which something is covered.
- The teacher was impressed with the student's coverage of her topic.
[ترجمه گوگل] معلم از پوشش دانش آموز از موضوع خود تحت تأثیر قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] معلم تحت تاثیر پوشش دانش آموزان از موضوع او قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلم تحت تاثیر پوشش دانش آموزان از موضوع او قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in journalism, the reportage on a particular event or issue, or the amount or type of reportage.
- The news program boasts thorough coverage of all major issues.
[ترجمه گوگل] این برنامه خبری دارای پوشش کامل همه موضوعات اصلی است
[ترجمه ترگمان] این برنامه اخبار، پوشش کامل همه مسائل مهم را به خود می بالد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این برنامه اخبار، پوشش کامل همه مسائل مهم را به خود می بالد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The network has been accused of biased coverage of political events.
[ترجمه گوگل] این شبکه به پوشش مغرضانه رویدادهای سیاسی متهم شده است
[ترجمه ترگمان] این شبکه به پوشش جانبدارانه رویداده ای سیاسی متهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شبکه به پوشش جانبدارانه رویداده ای سیاسی متهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید