صفت ( adjective )
• : تعریف: sophisticated or refined in one's manners.
• مترادف: cultured, genteel, polished, refined, urbane
• متضاد: boorish, crude, gauche, rude, uncouth
• مترادف: cultured, genteel, polished, refined, urbane
• متضاد: boorish, crude, gauche, rude, uncouth
- Spreading one's napkin across one's lap is considered more couth than tucking it in under one's chin.
[ترجمه گوگل] پهن کردن دستمال روی دامن، بیش از اینکه آن را در زیر چانه قرار دهد، بیشتر به حساب می آید
[ترجمه ترگمان] پهن کردن دستمال سفره به روی زانوی یکی از آن چیزی است که در زیر چانه یک فرد قرار داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پهن کردن دستمال سفره به روی زانوی یکی از آن چیزی است که در زیر چانه یک فرد قرار داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید