courtly

/ˈkɔːrtli//ˈkɔːtli/

معنی: با وقار، خاصگی، مودب، شایسته دربار
معانی دیگر: (در خور شاهان و دربارشان) آراسته و با وقار، والا منش، با ادب و فرهیخته، درباری، شاهانه، چاپلوسانه، سالوس گرانه، تملق آمیز، بطرز چاپلوسانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: courtlier, courtliest
(1) تعریف: refined and elegant in behavior and manner.
متضاد: churlish, uncouth
مشابه: elegant

(2) تعریف: having qualities suited to life in a monarch's or noble's court.
متضاد: churlish
مشابه: chivalrous
قید ( adverb )
حالات: courtlier, courtliest
مشتقات: courtliness (n.)
• : تعریف: in a courtly fashion.

جمله های نمونه

1. courtly manners
رفتار مودبانه و تشریفاتی

2. courtly love
(دوران رنسانس به ویژه در ایتالیا) عشق درباری (نوعی عشق افلاطونی که در آثار شاعرانی مثل پترارک و سیدنی تجلی می کند)

3. The waiter made a courtly bow.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت تعظیم درباری کرد
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت مودبانه تعظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The play subtly mocks the conventions of courtly love.
[ترجمه گوگل]این نمایشنامه به طرز ماهرانه ای قراردادهای عشق درباری را به سخره می گیرد
[ترجمه ترگمان]نمایشنامه به طرز نامحسوسی رسوم عشق درباری را مسخره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was courtly or proper, and very precise in his words and thinking.
[ترجمه گوگل]درباری یا شایسته و در کلام و تفکر بسیار دقیق بود
[ترجمه ترگمان]او بسیار مودب یا شایسته بود و در کلام و فکر خود بسیار دقیق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Frank was attentive to me, even courtly.
[ترجمه گوگل]فرانک حواسش به من بود، حتی دربار
[ترجمه ترگمان]فرانک به من توجه می کرد، حتی با ادب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the courtly love tradition, the woman was put on a pedestal - objectified.
[ترجمه گوگل]در سنت عشق درباری، زن بر روی یک پایه قرار داده شد - عینیت یافت
[ترجمه ترگمان]در سنت عشقی درباری، این زن بر پایه مجسمه ای تکیه زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Another important instance of courtly behaviour is when the hero has to lead the heroine into the dance.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از موارد مهم رفتار درباری زمانی است که قهرمان باید قهرمان را به داخل رقص هدایت کند
[ترجمه ترگمان]یک نمونه مهم دیگر از رفتار درباری این است که قهرمان باید قهرمان زن را به رقص هدایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The courtly love bit suited his fears: if you don't ask, you don't know.
[ترجمه گوگل]کمی عشق درباری با ترس هایش سازگار بود: اگر نپرسی، نمی دانی
[ترجمه ترگمان]عشق مودبانه او را کمی بیشتر دوست داشت: اگر از من بخواهی، تو نمی دانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She is modest and courtly, serving jasmine tea to visitors.
[ترجمه گوگل]او متواضع و دربار است و چای یاس را برای بازدیدکنندگان سرو می کند
[ترجمه ترگمان]او فروتن و مودب است و در حال گذراندن چای یاسمن به بازدیدکنندگان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Senate has a long and courtly tradition of etiquette and member privilege.
[ترجمه گوگل]سنا دارای سنت طولانی و درباری آداب معاشرت و امتیاز اعضا است
[ترجمه ترگمان]سنا سنت طولانی و درباری آداب معاشرت و امتیازات اعضا را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This Courtly Poetry came out of the idea of chivalry and courtly love that you might associate with knights in shining armor.
[ترجمه گوگل]این شعر درباری از ایده جوانمردی و عشق درباری سرچشمه می گیرد که ممکن است با شوالیه هایی در زره درخشان همراه شوید
[ترجمه ترگمان]این شعر courtly از اندیشه جوانمردی و courtly که ممکن است با پهلوانان درخشان همراه باشد بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We have listened too long to the courtly muses of Europe.
[ترجمه گوگل]ما خیلی وقت است که به موزهای درباری اروپا گوش داده ایم
[ترجمه ترگمان]ما تا حد زیادی به the درباری اروپا گوش فرا داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Monseigneur received him in a courtly manner, but they did not shake hands.
[ترجمه گوگل]Monseigneur او را به شیوه ای دادگاه پذیرفت، اما آنها دست دادن
[ترجمه ترگمان]عالی جناب با ادب کامل او را پذیرفت، اما دست او را فشردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Maybe moon may learn, tired of that courtly fashion(Sentence dictionary), a new dance turn.
[ترجمه گوگل]شاید ماه، خسته از آن مد درباری (فرهنگ جملات)، یک چرخش رقص جدید را بیاموزد
[ترجمه ترگمان]شاید ماه ممکن است یاد بگیرد، خسته از آن روش (فرهنگ لغت)، یک چرخش رقص جدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با وقار (صفت)
adult, dignified, courtly, stately, ladylike, grand, superb, substantial

خاصگی (صفت)
courtly, best, elect

مودب (صفت)
polite, nice, courtly, courteous, suave, debonair, decorous, civil, respectful, mannerly, fair-spoken, urbane

شایسته دربار (صفت)
courtly

انگلیسی به انگلیسی

• noble, courteous, having elegant manners
someone who is courtly acts in the polite and dignified manner that is associated with the age of chivalry.

پیشنهاد کاربران

بپرس