courtier

/ˈkɔːrtiər//ˈkɔːtɪə/

معنی: درباری، ندیم
معانی دیگر: ملازم پادشاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone who is part of a monarch's or noble's court.

(2) تعریف: one who tries to win favor by flattery or servile behavior.

جمله های نمونه

1. a courtier in disgrace
درباری مورد غضب

2. a courtier in dishonor
درباری بدنام شده

3. He had been an excellent courtier of the very best tradition.
[ترجمه گوگل]او یک دربار عالی از بهترین سنت بود
[ترجمه ترگمان]او از بهترین رسم و رسوم بسیار عالی برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was neither a plotter nor a courtier.
[ترجمه گوگل]او نه توطئه گر بود و نه اهل دربار
[ترجمه ترگمان]او نه شیاد بود و نه درباری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This poem is a dialogue between Sylvanus, a courtier, and Phillis, a country maid.
[ترجمه گوگل]این شعر گفتگوی بین سیلوانوس، یک دربار، و فیلیس، یک خدمتکار روستایی است
[ترجمه ترگمان]این شعر محاوره ای بین Sylvanus، درباری، و Phillis، یکی از خدمتکاران کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. French courtier and influential mistress of Louis XV. She was guillotined for crimes against the state by a Revolutionary tribunal.
[ترجمه گوگل]درباری فرانسوی و معشوقه با نفوذ لویی پانزدهم او به دلیل جنایت علیه دولت توسط دادگاه انقلاب گیوتین شد
[ترجمه ترگمان]درباری فرانسوی و معشوقه با نفوذ لویی پانزدهم او برای جنایاتی علیه دولت توسط یک دادگاه انقلابی با گیوتین اعدام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I knew him as a courtier, too, and as a bold intriguant.
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان یک درباری نیز می شناختم و به عنوان یک کنجکاو جسور
[ترجمه ترگمان]من او را به عنوان یک courtier و به عنوان یک intriguant شجاع می شناختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. English courtier Sir Walter Raleigh made two trips to Guiana to search for El Dorado.
[ترجمه گوگل]دربار انگلیسی سر والتر رالی دو سفر به گویان برای جستجوی الدورادو داشت
[ترجمه ترگمان]یکی از درباریان انگلیسی، سر والتر Raleigh، دو بار به گویان سفر کرد تا به جستجوی Dorado پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The courtier obeyed the king's orders in a complaisant manner.
[ترجمه گوگل]درباری دستورات شاه را با شکوه اطاعت کرد
[ترجمه ترگمان]مرد درباری دستور شاه را با لحنی دوستانه اطاعت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The perfect courtier thrives in a world where everything revolves around power and political dexterity.
[ترجمه گوگل]درباری کامل در دنیایی شکوفا می شود که همه چیز حول محور قدرت و مهارت سیاسی می چرخد
[ترجمه ترگمان]بهترین فرد درباری در دنیایی رشد می کند که در آن همه چیز حول قدرت و چالاکی سیاسی می چرخد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A senior courtier said:'He is determined to get his traveling costs down.
[ترجمه گوگل]یکی از درباریان ارشد گفت: او مصمم است هزینه های سفر خود را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]یکی از درباریان ارشد گفت: او مصمم است که هزینه های سفر خود را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. HAMLET Or of a courtier ; Which could say'Good morrow, sweet lord!
[ترجمه گوگل]هملت یا یک درباری ; که می تواند بگوید "فردا بخیر، ارباب نازنین!"
[ترجمه ترگمان]HAMLET یا درباری که می تواند فردا شب به خیر بگوید، سرور عزیز!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A young courtier, an old beggar.
[ترجمه گوگل]یک درباری جوان، یک گدای پیر
[ترجمه ترگمان]یک درباری جوان، یک گدای پیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The king disgraced the disloyal courtier.
[ترجمه گوگل]شاه درباری بی وفا را رسوا کرد
[ترجمه ترگمان]شاه the درباری را ننگین ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This courtier represented many of his nation.
[ترجمه گوگل]این درباری نماینده بسیاری از ملت خود بود
[ترجمه ترگمان]این درباری، بسیاری از ملت خود را نمایندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درباری (اسم)
courtier

ندیم (اسم)
courtier

انگلیسی به انگلیسی

• one who attends a royal court
courtiers were noblemen and noblewomen at the court of a king or queen.

پیشنهاد کاربران

بپرس