counting


معنی: حساب

جمله های نمونه

1. there are six of us, counting me
با من می شویم شش نفر.

2. to kill time until the train arrived, he started counting the beams on the ceiling
او برای گذراندن وقت تا آمدن قطار شروع به شمردن تیرهای سقف کرد.

3. I'm counting the days till I see you again.
[ترجمه sevda] دارم روزشماری میکنم یا روزهارو میشمارم تا دوباره ببینمت
|
[ترجمه رکسانا] دارم روز هارو میشمارم تا دوباره تو رو ببینم.
|
[ترجمه ۰۰۰] دارم روز ها را میشمرم تا دوباره ببینمت
|
[ترجمه سحر] روز ها رو حساب میکنم تا دوباره تو رو ببینم
|
[ترجمه گوگل]دارم روز شماری میکنم تا دوباره ببینمت
[ترجمه ترگمان]این روزها رو حساب می کنم تا دوباره ببینمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Love is not a matter of counting the days. It's making the days count.
[ترجمه گوگل]عشق روز شماری نیست روزها را به حساب می آورد
[ترجمه ترگمان]عشق به شمردن روزه ای گذشته اهمیتی ندارد این روزها حساب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We are counting on your speech, bishop, to give some moral uplift to the delegates.
[ترجمه گوگل]ما روی سخنرانی شما حساب می کنیم، اسقف، تا کمی به نمایندگان ارتقای اخلاقی بدهید
[ترجمه ترگمان]اسقف، ما در حال شمردن سخنرانی خود، اسقف، برای دادن یک بربلندی اخلاقی به نمایندگان هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was counting slowly under his breath.
[ترجمه گوگل]زیر لب داشت به آرامی می شمرد
[ترجمه ترگمان]آهسته از زیر لب به شمردن پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We are counting on your cooperation.
[ترجمه ۰۰] ما روی همکاری شما حساب می کنیم
|
[ترجمه گوگل]ما روی همکاری شما حساب می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما روی هم کاری شما حساب می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's counting on his mother to take care of the twins for him; she's had plenty of experience with them.
[ترجمه گوگل]او روی مادرش حساب می کند که از دوقلوها برای او مراقبت کند او تجربه زیادی با آنها داشته است
[ترجمه ترگمان]او روی مادرش حساب می کند تا از دوقلوها برای او مراقبت کند؛ تجربه زیادی با آن ها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm counting on you.
[ترجمه ماهان] من به تو اعتماد میکنم
|
[ترجمه گوگل]من روی تو حساب میکنم
[ترجمه ترگمان]من روی تو حساب می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The whole world was counting down to the new millennium.
[ترجمه گوگل]تمام دنیا برای هزاره جدید شمارش معکوس می کردند
[ترجمه ترگمان]تمام دنیا برای هزاره جدید رقم خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He began counting them and then, with growing perplexity, counted them a second time.
[ترجمه گوگل]او شروع به شمردن آنها کرد و سپس با حیرت فزاینده آنها را برای بار دوم شمرد
[ترجمه ترگمان]شروع کرد به شمردن آن ها و بعد با تعجب فراوان آن ها را شمرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There are thirty-six people in the bus,counting the driver.
[ترجمه گوگل]با احتساب راننده، سی و شش نفر در اتوبوس هستند
[ترجمه ترگمان]سی و شش نفر در اتوبوس هستند و راننده را می شمارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm counting on you to persuade her.
[ترجمه گوگل]من برای متقاعد کردنش روی تو حساب می کنم
[ترجمه ترگمان]من روی تو حساب می کنم که او را متقاعد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm counting on you to help me through!
[ترجمه ه] تو میمیری چون جواد هستی و تومور داری
|
[ترجمه گوگل]من روی شما حساب می کنم که به من کمک می کنید!
[ترجمه ترگمان]من روی تو حساب می کنم تا کم کم کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساب (اسم)
account, arithmetic, calculation, counting, tally, score, tab, tale

تخصصی

[عمران و معماری] آمارگیری - شمارش
[ریاضیات] شمردن، شمارنده، شمارش، در نظر گرفتن
[آمار] شمارش

انگلیسی به انگلیسی

• numbering, numeration, calculating, adding up

پیشنهاد کاربران

با احتساب
شمردن
آمار
شمارش
روزشماری کردن
— and counting
used to say that a figure is constantly increasing.
برای نشان دادن اینکه رقم یا عدد ذکر شده همچنان در حال افزایش است
"nearly seven years later ( and counting ) , Hackett remains undefeated"
تقریباً هفت سال بعد یا بیشتر، هکت شکست ناپذیر باقی ماند
I am counting the days in this short time
روز های را در این مدت کوتاه هم روز شماری میکنم
والدد

بپرس