counterbalance

/ˈkaʊntərˌbæləns//ˌkaʊntəˈbæləns/

معنی: پارسنگ، وزنه تعادل، موازنه، موازنه کردن، خنثی کردن، برابری کردن، پارسنگ کردن
معانی دیگر: برابر سازی کردن، تعادل برقرار کردن، همسنگ کردن، ترازمند کردن، جبران کردن، وزنه ی تعادل، (نیرو یا وزن یا اثر) برابر ساز، متعادل کننده، ناکاراساز، خنثی ساز، همسنگی، سنجایی، پادسنگش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: any force or influence, such as a weight or a point in an argument, that exactly balances another; counterpoise.
مشابه: offset
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: counterbalances, counterbalancing, counterbalanced
• : تعریف: to balance or offset with an equal force or influence; counterpoise.
مشابه: cancel, compensate, neutralize, offset

- Each player's skill counterbalances that of the other, so it may be just luck that determines the winner of this match.
[ترجمه زهره] مهارت هر بازیکن مهارت دیگری را متعادل می کند، بنابراین تنها شانس می تواند برنده‎ی این مسابقه را تعیین کند.
|
[ترجمه شمس الدین] مهارت هر بازیکن، مهارت دیگری را خنثی می کند، بنابراین شاید برندۀ این مسابقه را تنها شانس مشخص کند.
|
[ترجمه گوگل] مهارت هر بازیکن تعادل بازیکن دیگر را دارد، بنابراین ممکن است فقط شانس باشد که برنده این مسابقه را تعیین کند
[ترجمه ترگمان] هر بازیکن برتر از دیگری است، بنابراین ممکن است تنها شانس باشد که برنده این مسابقه را تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Add honey to counterbalance the acidity.
[ترجمه نیما] عسل را برای خنثی کردن اسیدیته اضافه کنید
|
[ترجمه گوگل]برای متعادل کردن اسیدیته، عسل را اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]عسل را به محلول اسیدی اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The accused's right to silence was a vital counterbalance to the powers of the police.
[ترجمه گوگل]حق سکوت متهم، تعادلی حیاتی در برابر اختیارات پلیس بود
[ترجمه ترگمان]حق متهم در سکوت، عاملی حیاتی برای قدرت پلیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her calm nature served as a natural counterbalance to his excitable personality.
[ترجمه گوگل]طبیعت آرام او به عنوان یک تعادل طبیعی برای شخصیت هیجان انگیز او عمل کرد
[ترجمه ترگمان]طبیعت آرام او به عنوان یک عامل تعادلی طبیعی برای شخصیت قابل تحریک او عمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The documents he provided for Strype helped counterbalance the reliance upon official sources in Strype's histories of Elizabethan archbishops.
[ترجمه گوگل]اسنادی که او برای استرایپ ارائه کرد به متعادل کردن اتکا به منابع رسمی در تاریخ اسقف اعظم الیزابت توسط استرایپ کمک کرد
[ترجمه ترگمان]اسنادی که او برای Strype فراهم کرده بود، به خنثی کردن اتکا به منابع رسمی در تاریخ Strype اسقف اعظم دوران الیزابت کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With no freeboard to counterbalance, the leeward rail pressed down, admitting the flood, and the boy bailed furiously.
[ترجمه گوگل]بدون هیچ تخته ای برای تعادل، ریل بادگیر به سمت پایین فشار آورد و سیل را پذیرفت و پسر با عصبانیت نجات داد
[ترجمه ترگمان]نرده پشت به هم فشرده شد و به سیل راه افتاد و راه سیل را باز کرد و پسر با خشم و غضب به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To counterbalance this earthly anchor the only remedy has been self-discipline and mortification of her natural inclinations.
[ترجمه گوگل]برای مقابله با این لنگر زمینی، تنها راه چاره، انضباط نفس و از بین بردن تمایلات طبیعی او بوده است
[ترجمه ترگمان]برای خنثی کردن این لنگر زمینی تنها درمان، انضباط و شرمساری از تمایلات طبیعی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The counterbalance effect of a pumping unit can be analyzed and adjusted trustworthily by means of the power curve method.
[ترجمه گوگل]اثر تعادلی یک واحد پمپاژ را می توان با استفاده از روش منحنی توان به طور قابل اعتماد تجزیه و تحلیل و تنظیم کرد
[ترجمه ترگمان]اثر خنثی کردن یک دستگاه پمپاژ را می توان با استفاده از روش منحنی قدرت آنالیز و تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A counterbalance is used on most pumpers to balance the weight of oil and sucker-rod string on the upstroke and the sucker-rod string on the down stroke.
[ترجمه گوگل]برای متعادل کردن وزن روغن و ریسمان میله مکنده در روکش بالا و رشته میله مکنده در حرکت پایین در اکثر پمپ ها از تعادل استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]یک تعادل در بیشتر pumpers برای تعادل وزن نخ و نخ sucker روی the و نخ sucker بر روی ضربه پایین به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Warsaw Pact was formed to counterbalance the NATO formed by the capitalist bloc.
[ترجمه گوگل]پیمان ورشو برای مقابله با ناتوی تشکیل شده توسط بلوک سرمایه داری شکل گرفت
[ترجمه ترگمان]پیمان ورشو برای خنثی کردن ناتو شکل گرفته توسط بلوک سرمایه دار شکل گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The irrational distribution of crankshaft counterbalance weight causes greater vibration.
[ترجمه گوگل]توزیع غیر منطقی وزن تعادل میل لنگ باعث ارتعاش بیشتر می شود
[ترجمه ترگمان]توزیع نامعقول وزن میل لنگ باعث ارتعاش بیشتر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He took two day off to counterbalance the overtime the week before.
[ترجمه گوگل]او دو روز مرخصی گرفت تا اضافه کاری هفته قبل را جبران کند
[ترجمه ترگمان]او دو روز مرخصی گرفت تا این هفته را تا آخر هفته به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The literary prophets counterbalance their warnings with messages of great hope and consolation.
[ترجمه گوگل]انبیای ادبی هشدارهای خود را با پیام‌های امید و تسلیت بسیار متعادل می‌کنند
[ترجمه ترگمان]پیامبران ادبی هشدارهای خود را با پیام های امید و تسلی بسیار خنثی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mack: Luck dont counterbalance it JB . You got an angel hunting after you.
[ترجمه گوگل]ماک: شانس آن را متعادل نمی کند JB شما یک فرشته دارید که دنبال شما شکار می کند
[ترجمه ترگمان]شانس دوباره آن را خنثی نمی کند بعد از تو یه فرشته شکار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mine hoists are usually operated by the counterbalance of an ascending and a descending car.
[ترجمه گوگل]بالابرهای مین معمولاً توسط تعادل یک اتومبیل صعودی و یک اتومبیل نزولی کار می کنند
[ترجمه ترگمان]دستگاه های من معمولا با تعادلی برخورد می کنند که به سمت بالا و پایین رفتن از سمت بالا حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The two weights counterbalance each other.
[ترجمه گوگل]دو وزنه همدیگر را متعادل می کنند
[ترجمه ترگمان]دو وزنه یکدیگر را در برابر یکدیگر خنثی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پارسنگ (اسم)
counterbalance, ballast, counterweight

وزنه تعادل (اسم)
counterbalance, counterweight

موازنه (اسم)
balance, equilibrium, counterbalance

موازنه کردن (فعل)
balance, counterbalance, equilibrate, equiponderate

خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

برابری کردن (فعل)
modulate, counterbalance

پارسنگ کردن (فعل)
counterbalance

تخصصی

[عمران و معماری] وزنه تعادل - پاره سنگ
[ریاضیات] موازنه

انگلیسی به انگلیسی

• weight which balances another; equal weight or power acting in opposition
act against, oppose (with an equal weight, force, etc.)
to counterbalance something means to balance or correct it with something that has an equal but opposite effect.
something used to even off weight, something used to offset weight

پیشنهاد کاربران

وزنه تعادل
plenty of counterbalance
تعادل زیاد - مقدار زیادی موازنه - مقدار متنابهی از موازنه
تعدیل
پادتراز
a factor having the opposite effect to that of another and so preventing it from exercising a disproportionate influence.
( عاملِ )
خنثی کننده
جبران کننده
تعادل کننده / ساز
متعادل کننده ( یِ )
( اثر چیزی )
هم پوشانی
موازنه برقرار کردن، تعادل ایجاد کردن

بپرس